مهدي هميشه به ياد حسين

به نام او، به یاد او، برای او

از آنجا كه امام حسين عليه السلام با تمام وجود همه توانمنديها و سرمايه‏هاي خود را ايثار كرد تا اسلام را از خطر اساسي برهاند؛ آخرين حجت الهي نيز تصريح دارند كه همواره به ياد ايثارگري و فداكاريهاي آن حضرت هستند و شب و روز با يادآوري مصيبتهايي كه بر ايشان روا داشته شد خون گريه مي‏كنند.
در بخشي از زيارت «ناحيه مقدسه» در اين باره مي‏خوانيم:
...اگر روزگار وقت زندگي مرا از تو [اي حسين] به تأخير انداخت و ياري و نصرت تو در كربلا در روز عاشورا نصيب من نشد، اينك من هر آينه صبح و شام به ياد مصيبتهاي تو ندبه مي‏كنم و به جاي اشك بر تو خون گريه مي‏كنم...
بدون ترديد اين قبيل از تعابير نهايت محبّت و دلبستگي حضرت مهدي عليه السلام رابه سيّد الشهداء عليه السلام نشان مي‏دهد و ضرورت زنده نگه داشتن خاطره اباعبداللّه عليه السلام از جمله از طريق عزاداري براي آن حضرت را مورد تأكيد قرار داده و عمق فاجعه كربلا و جنايت بني اميه به اسلام و انسانيت را افشا مي‏كند.
حتي اين به ياد امام حسين عليه السلام بودن در عملكرد ساير ائمه اطهار عليهم السلام نيز به چشم مي‏خورد؛ يعني آنها نيز در مواقع اشاره به فداكاريها و مظلوميت هاي امام حسين عليه السلام به گونه‏اي موضوع امام مهدي عليه السلام را مورد تأكيد قرار داده‏اند به عنوان مثال در دعاي ندبه امام صادق عليه السلام ياد سيّد الشهداء عليه السلام به همراه امام مهدي عليه السلام گرامي داشته شده است.
در حقيقت شكايت شهادت جانگداز حضرت امام حسين عليه السلام به ساحت مقدّس حضرت بقية‏اللّه عليه السلام شده است و درخواست مي‏شود كه به عنايت خداوند متعال هر چه زودتر زمينه ظهور فراهم شود بلكه هر چه زودتر مهدي موعودعليه السلام ظهور نموده انتقام خون آن حضرت را از دشمنان بگيرند...و حتي به پيروان اهل بيتعليه السلام توصيه مي‏شود كه در شب ميلاد امام عصر (عج) از زيارت امام حسين عليه السلام غافل نشوند.
البتّه اين موضوع به همين صورت در مورد امام حسين عليه السلام نيز مطرح است؛ يعني حضرت اباعبداللّه حسين عليه السلام نيز همواره به ياد مهدي موعود بوده‏اند. در دعاي روز ولادت امام حسين عليه السلام از امام مهدي عليه السلام ياد مي‏شود و در روز عاشورا و در زيارت عاشورا نام و ياد مهدي عليه السلام تسلي بخش قلب سوزان شيفتگان اهل بيت عليهم السلام است.
مجموعه اين برنامه‏هاي حساب شده، پيوند عاشورا و امام حسين عليه السلام را با قيام جهاني امام مهدي عليه السلام هر چه بيشتر روشن مي‏سازند.
گذشته از همه آنچه بيان شد، طبق روايات بسياري كه از حضرات معصومين عليهم السلام نقل شده است در بسياري از مسائل جزئي نيز امام مهدي عليه السلام با امام حسين عليه السلام پيوستگيها و ارتباطات قابل توجهي دارند كه از آن جمله است:
1. روز ظهور امام مهدي عليه السلام مقارن با روز عاشورا است. از امام باقر عليه السلام روايت شده است: قائم آل محمّد صلي الله عليه و آله در روز شنبه كه مصادف با روز عاشورا؛ يعني همان روزي كه حضرت اباعبداللّه عليه السلام به شهادت رسيدند قيام خواهد كرد.1
2. از مجموعه روايات به خوبي روشن مي‏شود همانگونه كه امام حسين عليه السلام نهضت خود را از مكه آغاز كردند؛ يعني پس از خارج شدن از مدينه به مكه آمدند و از كنار بيت‏اللّه‏ قيام خود را به مردم خبر دادند و به سمت كوفه حركت كردند، حضرت مهدي عليه السلام نيز از كنار بيت اللّه جهانيان را به بيعت با خود فرا خواهد خواند و آن گاه حركتهاي اصلاحي را تداوم خواهد بخشيد و در نهايت مقرّ حكومتي خويش را در كوفه قرار خواهد داد.
3. حتي طنين صداي امام مهدي عليه السلام همان طنين صداي امام‏حسين عليه السلام است. پيام مهدي عليه السلام همان پيام حسين عليه السلام است كه فرياد مي‏زند: اي مردم مگر نمي‏بينيد به حقّ عمل نمي‏شود و از باطل خودداري نمي‏گردد... امر به معروف و نهي از منكر كنار گذاشته شده است و احكام الهي و سنن پيامبر صلي الله عليه و آله آشكار هتك مي‏شود و...
اين پيام و هشدار در لحظه ظهور با همان صدا به مردم جهان اعلام خواهد شد كه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا با همان لحن و آهنگ مردم را به تبعيت از حقّ و اعراض از بديها فرا خواندند: إنّ صوت القائم يشبه بصوت الحسين عليه السلام.
صداي [گيرا و دلنواز] قائم شبيه [طنين خوش] صداي اباعبداللّه عليه السلام است.
4. برخي از ياران حسين عليه السلام پس از رجعت در ركاب امام مهدي عليه السلام به ياري آن حضرت خواهند پرداخت و حتي برخي از فرشتگاني كه جزء اصحاب امام‏حسين عليه السلام بوده‏اند در خدمت قائم آل محمّد صلي الله عليه و آله خواهند بود و... .
«أللّهمّ نرغب إليك دولة كريمة تعزّبها الإسلام و أهله و تُذِّلُ بها النفاق و أهله...»

---------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
1.بحارالانوار، ج52، ص 285.
منبع سايت پژوهه به نقل از خبرگزاري فارس

مهمّ تر از دعا براى تعجيل فرج

به نام او، به یاد او، برای او

خوشا آنانكه هرگز در دينشان و در افكار و عقايد مذهبيشان نلغزند كساني در كربلا بودن كه لحضه اي آنها را خسارت ديده دنيا و آخرت كرد و كساني هم بودند كه در دم برگشتند و عاقبت به خير شدند .ان شاالله در ظهور مولا پاي هيچ يك از ما كه ادعاي مسلماني و شيعه علي (ع) را داريم نلغزد.

مهمّ تر از دعا براى تعجيل فرج حضرت مهدى ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ ، دعا براى بقاى ايمان و ثبات قدم در عقيده و عدم انكار آن حضرت تا ظهور او مى باشد؛ زيرا مردن، تنها قطع حياتِ دنياى چند روزه ى فانى است؛ اما بيرون رفتن از عقيده ى صحيح، موجب هلاكت ابدى از حيات جاويد آخرت و خلود در جهنّم است، لذا حضرت امير ـ عليه السّلام ـ در ليلةُ المَبيت از رسول اكرم ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ مى پرسد:
«أَفِى سَلامَةٍ مِنْ دِينِى؟»(1) آيا دين من سالم خواهد بود؟


يعنى از استقامت در دين و ثبات ايمان و عقيده تا مرز شهادت را كه از خود شهادت بالاتر است، از آن حضرت سؤال مى كند.

اين دعا خيلى عالى است كه دستور داده شده است در زمان غيبت خوانده شود، كه:
«يا أَللّه يا رَحْمانُ يا رَحِيمُ! يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبِى عَلى دِينِكَ.»(2)
اى خدا، اى رحمت گستر، اى مهربان، اى گرداننده ى دل ها، دل مرا بر دينت ثابت و استوار بدار.

---------------------------------------------------------------
منابع:
1. براى بررسى، ر.ك: عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 266؛ امالى صدوق، ص 155؛ فضائل الاشهر الثلاثة، ص 79؛ النصّ و الاجتهاد، ص 281 و 521؛ المراجعات، ص 251؛ كنزالعمّال، ج 11، ص 617 و...
2. بحارالانوار، ج 52، ص 148؛ ج 92، ص 326؛ اعلام الورى، ص 432؛ كمال الدّين، ج 2، ص 351؛ مهجّ الدعوات، ص 332.

حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) از ديدگاه امير المومنين علي (عليه السلام)

به نام او، به یاد او، برای او


قال امير المومنين (لولده ) الحسين : التاسع من ولدك يا حسين هو القائم بالحق و المظهر للدين و الباسط للعدل ، قال الحسين (عليه السلام) فقلت له :
و ان ذلك لكائن ؟ فقال : اي والذي بعث محمدا" بالنبوه و الصطفاه علي جميع البريه و لكن بعد غيبه و حيره لا يثبت فيها علي دينه الا المخلصون المباشرون لرح اليقين الذين اخذ الله ميثاقهم بولايتنا الايمان ايدهم بروح منه . [1]

حضرت امير المومنين (عليه السلام) به فرزندش حسين (عليه السلام) فرمود : نهمين فرزنتد تو اي حسين قائم به حق و مظهر دين و گستراننده عدل خواهد بود ، امام حسين (عليه السلام) فرمود : كه من گفتم :
اين امر هر آينه حتمي است و خواهد شد ؟ فرمود : بلي به حق آنكه محمد را به نبوت مبعوث گردانيد و او را بر جميع خلايق برگزيد وليكن بعد از غيبت و حيرتي كه ثابت نمانند در آن بر دين خود , مگر مخلصاني كه به يقين رسيده باشند . از آن كه حق تعالي ميثاقش را به ولايت ما اخذ كرد و در قلوبشان ايمان نوشته و رسوخ نموده و تمامي از جانب حق تاييد شده مي باشد.


قال امير المومنين علي (عليه السلام) بخ بخ لطالقان فان لله تعالي كنوزاً ليست من ذهب و لا من فضه ولكن بها رجال عرفوا الله حق معرفته و هم ايضاً انصار المهدي (عليه السلام) بخ بخ لطالقان فان لله تعالي كنوزا ليست من ذهب و لا فضه و لكن بها رجال عرفوا الله حق معرفته و هم ايضا انصار المهدي (عليه السلام) في آخر الزمان. [2]
قال امير المومنين علي (عليه السلام) : اذا قام قائم آل محمد (عليه السلام) جمع الله له اهل المشرق و اهل المغرب فيجمعون كما يجتمع قزع الخريف فاما الفقا , فمن اهل الكوفه و اما الا بدال فمن اهل الشام. [3]
امير المومنين (عليه السلام) فرمود : زمان قيام (ظهور) قائم آل محمد (عليه السلام) خداوند يارانش را از اهل مشرق و مغرب همچون گرد آمدن پاره هاي ابر در فصل پائيز جمع مي كند. اما رفقا و ياران نزديك او (اكثراً) از اهل كوفه و گروهي از خوبان اهل شام مي باشند.
عن امير المومنين (عليه السلام) انه قال للحسين (عليه السلام) : التاسع من ولدك يا حسين هو القائم بالحق المظهر للدين الباسظ للعدل , قال الحسين (عليه السلام) : التاسع من ولدك يا حسين هو القائم بالحق المظهر للدين الباسط للعدل , قال الحسين (عليه السلام) :
يا امير المومنين و ان ذلك لكائن ؟ فقال (عليه السلام) اي و الذي بعث محمداً بالنبوه و اصطفاه علي جميع البريه و لكن بعد غيبه و حيره لا تثبت فيها علي دينه الا المخلصون المباشرون لروح اليقين الذين اخذ الله ميثاقهم بولايتنا و كتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه. [4]

امير المومنين (عليه السلام) به امام حسين (عليه السلام) فرمود : نهمين فرزندت به حق قيام كند و دين را پايدار دارد و عدل را گسترش دهد ، و امام حسين (عليه السلام) عرض كرد : يا امير المومنين آن چه فرمودي تحقق خواهد يافت ؟ فرمود :
آري به خداوند كه محمد (ص) را به مقام پيامبري برانگيخت و او را بر همه مخلوقات برتري داد ، ليكن پس از غيبتش وضعي پيش آيد كه جز دوستان مخلص ما مومنين پاكسرشت كه نور ايمان و محبت ما ( خاندان ) در لوح دلشان نقش بسته ، و تاييد شده از جانب خداوند متعال خواهند بود ، همگان درگمراهي و حيرت به سر مي برند .
نظر امير المومنين (عليه السلام) الي ابنه الحسين (عليه السلام) فقال : ان ابني هذا سيد كما سماه رسول الله (ص) سيدا وسيخرج الله من صلبه رجلا باسم بينك فيشبه في الخلق يخرج علي حين غفله من الناس و امانه من الحق و اظهار من الجور والله لو لم يخرج لضربت عنقه يفرح لخروجه اهل السماء و سكانها يملا الارض عدلا كما ملئت جورا و ظلما. [5]
امير المومنين (عليه السلام) به فرزندش حسين (عليه السلام) نگاه كرد و فرمود :
اين فرزند من آقاست چنان كه پيامبر (ص) او را (آقا) و سيد ناميد . خداوند به زودي از نسل وي مردي را بوجود مي آورد كه هم نام پيامبرتان باشد و در صورت و سيرت شبيه به او خواهد بود . در وقتي كه مردم از خود غافل باشند و حق را از ميان برند ستمگري پيشه گيرند .
او قيام ( ظهور ) مي كند ، به خدا سوگند اگر قيام نكند ( در صورت ظاهر شدن ) گردن او را مي زنند و از قيام وي اهل آسمان و ساكنان زمين خشنود و مسرور مي شوند ، او زمين را پر از عدل كند چنان كه پس از آنكه ظلم و ستم پر شده باشد .
________________________________________
پی نوشتها:
[1] كشف الغمه ، ج 3 ، ص 449
[2] كشف الغمه ج2 ص 381
[3] ينابيع الموده ص449
[4] بحار الانوار ج51 ص 110
[5] كتاب الغيبه ، ص 214

منبع:
شبکه جهانی اطلاع زسانی امام مهدی

خانه مهدى (عج)كجاست؟

به نام او، به ياد او، براي او
از سامرا تا سهله
بسيارى دوست دارند بدانند امام در كجا زندگى مى‏كند.
براى روشن شدن اين پرسش بايد محل سكونت امام زمان - عليه السلام - در چهار دوران به اختصار بررسى شود:
1 . دوران پدر
بدون شك محل ولادت امام مهدى - عليه السلام - شهر سامرا است . او پس از ولادت تا هنگام شهادت امام حسن عسكرى - عليه السلام - در سامرا و نزد پدرش مى‏زيست . حكيمه خاتون، دختر امام جواد - عليه السلام - بارها امام عصر - عج الله فرجه الشريف - را در خانه امام عسكرى - عليه السلام - مشاهده كرد . برخى از ياران امام مانند احمد بن اسحاق نيز وى را همان جا ديده‏اند . امام در يكى از ملاقات‏هايش با ابن اسحاق از جاى برخاست; وارد حجره شد و در حالى كه فرزندش را بر شانه قرار داده بود، بيرون آمد . (1)
روزى يعقوب بن منقوش پرسيد: مولاى من، چه كسى امام است؟
فرمود: پرده را كنار بزن . . . او چنان كرد امام عصر - عج الله فرجه الشريف - را ديد . مهدى - عليه السلام - از پس پرده برون آمد و بر زانوى پدر نشست . (2)
امام عسگرى، در دقايق پايانى عمر، به عقيد خادم فرمود: وارد اتاق شو و كودكى كه در حال سجده است، نزد من آور . . . (3) . اين روايات گواهى مى‏دهد امام مهدى - عج الله فرجه الشريف - در حال حيات پدر در شهر سامرا و در خانه وى زندگى مى‏كرد; اگر چه امام عسكرى او را از نظرها پنهان مى‏داشت .
بر اساس روايت امام صادق - عليه السلام - ، يكى از جاهايى كه امام عصر - عج الله فرجه الشريف - حضور مى‏يابد، صحراى عرفات در ايام حج است

2 . غيبت صغرا
امام، در دوران 74 ساله غيبت صغرا، احتمالا در عراق زندگى مى‏كرد; زيرا چهار نايب خاصى كه با وى رابطه مستقيم داشتند، در بغداد به سر مى‏بردند . آن‏ها نامه‏هاى مردم را به وى مى‏رساندند و پاسخ دريافت مى‏كردند . امام صادق - عليه السلام - مى‏فرمايد: براى حضرت قائم دو غيبت است: يكى كوتاه و ديگرى طولانى . در غيبت اول، كسى جز خواص شيعيان وى، جايگاهش را نمى‏داند . (4) به احتمال قوى نايبان خاص آن حضرت، مصداق خواص به شمار مى‏آمدند .
3 . غيبت كبرا
درباره محل اقامت امام در دوران غيبت كبرا نمى‏توان به طور دقيق به محلى خاص اشاره كرد . امام صادق - عليه السلام - به ابوبصير فرمود: نيكوترين منزل مدينه است . (5) علامه مجلسى نيز مى‏گويد:
همين جمله دلالت مى‏كند آن حضرت غالبا در مدينه و اطراف آن به سر مى‏برد . (6) امام باقر - عليه السلام - هم به كوه «ذى طوى‏» اشاره فرموده است; (7) اما بايد گفت هيچ كس به محل دقيق سكونت امام مهدى - عليه السلام - راه پيدا نمى‏كند; زيرا امام عصر به ابراهيم بن مهزيار فرمود:
پدرم از من پيمان گرفته در سرزمينى پهناور و دوردست زندگى كنم تا از نيرنگ‏هاى گمراهان و متمردان امت تازه به دوران رسيده و گمراه، نهان و مصون باشم . اين پيمان مرا بر فراز تپه‏هاى بلند و ريگزارها و سرزمين‏هاى مورد اطمينان افكنده است . (8)
برخى احتمال مى‏دهند امام در يكى از جزاير دوردست كه با كشور مغرب چندان فاصله ندارد و به جزيره خضرا معروف است، به سر مى‏برد. گروهى نيز با منطبق دانستن اوصاف اين جزيره با مثلث‏برمودا، آن مكان را محل سكونت امام زمان - عجل الله فرجه الشريف - مى‏دانند; زيرا به رغم تلاش‏هاى فراوان تا كنون كسى به كشف اسرار اين مثلث توفيق نيافته است. بى‏ترديد اين نظر نادرست مى‏نمايد . (9)
به استناد برخى از روايات، امام عصر - عجل الله فرجه الشريف - در زمان غيبت كبرا در همه جا حضور مى‏يابد، و يوسف وار به طور ناشناس ميان مردم رفت و آمد مى‏كند . هيچ كس وى را نمى‏شناسد تا وقتى خداوند به او اجازه دهد خود را معرفى كند; چنانچه به يوسف صديق اجازه داد خود را به برادرانش بشناساند . (10)
بر اساس روايت امام صادق - عليه السلام - ، يكى از جاهايى كه امام عصر - عج الله فرجه الشريف - حضور مى‏يابد، صحراى عرفات در ايام حج است .
عبيد بن زراره گفت: از امام صادق - عليه السلام - چنين شنيدم: زمانى فرا رسد كه مردم امام خود را نبينند . او در روزهاى حج مردم را مى‏بيند ولى مردم او را نمى‏بينند . (11)
محمد بن عثمان، يكى از نواب اربعه، نيز در اين باره مى‏گويد:
والله ان صاحب هذا الامر يحضر الموسم كل سنة فيرى الناس و يعرفهم و يرونه و لايعرفونه; به خدا سوگند، صاحب اين امر همه ساله در مراسم حج‏حضور پيدا مى‏كند . مردم را مى‏بيند و مى‏شناسد; ولى مردم - با اين‏كه او را مى‏بينند - نمى‏شناسند . (12)
4 . عصر ظهور
امام زمان، هنگام ظهور در مسجد سهله (13) اقامت ‏خواهد كرد. ده‏ها هزار پيامبر در اين مسجد نماز گزارده‏اند و محل سكونت‏ بزرگانى چون حضرت ابراهيم و ادريس و خضر بوده است. (14) امام صادق - عليه السلام - به ابوبصير فرمود: اى ابامحمد، گويا حضرت قائم را در مسجد سهله مى‏بينم كه با زن و فرزندانش در آن مستقر مى‏گردد.
به استناد برخى از روايات، امام عصر - عجل الله فرجه الشريف - در زمان غيبت كبرا در همه جا حضور مى‏يابد، و يوسف وار به طور ناشناس ميان مردم رفت و آمد مى‏كند .
ابوبصير پرسيد:
آيا مسجد سهله خانه‏اش خواهد بود؟
حضرت فرمود: آرى، اين مسجد منزل حضرت ادريس است. خداوند هيچ پيامبرى را برنينگيخت مگر آن كه در اين مسجد نماز گزارد . هر كس در اين مسجد بماند، مانند آن است كه در خيمه رسول خدا اقامت كرده است . هيچ مرد و زن مؤمنى نيست مگر آن كه دلش به سوى آن مسجد پر مى‏كشد . روز و شبى نيست مگر آن كه فرشتگان به اين مسجد پناه مى‏برند و در آن به عبادت خداوند مى‏پردازند . (15)
ناگفته نماند، هم اكنون در سه گوشه اين مسجد سه مقام، با اعمال ويژه، واقع شده است . كه اين مقام‏ها به حضرت ابراهيم و ادريس و خضر منسوبند.

-------------------------------------------------------------------------------------
پى‏نوشت‏ها:
1) بشارة الاسلام .
2) اثبات الهداة، ج 3، ص 415 .
3) غيبه، شيخ توسى، ص 165 .
4) بحارالانوار، ج 52، ص 155 .
5) همان، ص 153 .
6) همان، ص 158 .
7) تفسير عياشى ج 2، ص 56 .
8) با خورشيد سامرا، ص 82 .
9) براى آگاهى بيش‏تر به كتاب جزيره خضرا، افسانه يا واقعيت مراجعه شود .
10) همان، ص 154 .
11) كافى، ج 1، ص 337 .
12) بحارالانوار، ج 52، ص 152 .
13) اين مسجد در چند كيلومترى شهر كوفه قرار دارد .
14) بحارالانوار، ج 52، ص 317 .
15) همان .


منبع:
سا يت تبيان همدان
مجله پرسمان

شهادت امام هادی (ع)

به نام او، به یاد او، برای او

سوم رجب، سالروز شهادت پيشوای دهم شيعيان حضرت علي النقي الهادی علیه السلام




منبع فياض نور حق
سلام خدا بر تو ای دهمین پیشوای معصوم! سلام بر درخشندگی کوكب نورانی ات که خورشید را شرمگین تابش کرد و چشمه های آفرینش را لبریز جوشش. در این روز غم بار و مصیبت زده، آتش سوگمان را مهار کن و دست مهربان و غریب نوازت را بر صفحه دل هامان بكش.
السلام عليک يا ولی الصالحين السلام عليک يا ابوالحسن علي النقي الهادي

تبریک میلاد امام محمد باقر (ع) و حلول ماه رجب


به نام او، به یاد او، برای او

علم را شکافنده ای ، حلم را قبله ای و جان را پناه یا امام!



در آن جمعه سراسر نور و سرور، در خانه چهارمین امام هدایت، فروغی که از بیت نبوت و خاندان رسالت، جهان را روشنی می‏داد، در وجود شکافنده دانش‏ها، حضرت باقر العلوم علیه‏السلام تجلی یافت و کودکی محمد نام، پای به عالم هستی نهاد و همه جا را نورباران کرد. سلامی که حبیب خدا از زبان جابر بن عبداللّه‏ انصاری به امام باقر علیه‏السلام رساند، گویای منزلت این وجود برکت‏خیز و عزت‏آفرین است. ما نیز بر این مولود مبارک درود می‏فرستیم و میلاد آن غواص بی‏بدیل دانش‏ها را که دامن معرفت به تشنگان دانایی می‏بخشید، تبریک می‏گوییم.

همچنین حلول ماه رجب، ماه مناجات و بندگی و ماه خانه‏تکانی دل‏ها، بر مشتاقان کوی دوست مبارک باد!

«رجب»، نام نهری است در بهشت؛ از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر، هر کس یک روز ماه رجب را روزه بدارد، به یقین از آن نهر، خواهد آشامید. «امام کاظم علیه‏السلام »

حكومت جهاني حضرت مهدي «عج» از ديدگاه رسول اكرم

به نام او، به یاد او، برای او

عن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي الله عنهما قال : قال رسول الله : ان عليا وصي و من ولده القائم المنتظر المهدي الذي يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما والذي بعثني بالحق بشيرا و نذيرا ان الثابتين علي القول بامامته في زمان غيبته لاغر من الكبريت الاحمر . [1]
فقام اليه جابر بن عبدالله فقال يا رسول الله و للقائم من ولدك غيبه . قال : اي و ربي ليمحص الله ا لذين آمنو و يمحق الكافرين ، ثم قال : يا جابر ان هذا امر من امر الله و سر من اسرار الله فاياك و الشك فان الشك في امر الله عزوجل كفر . [2]
سعيد بن جبير از ابن عباس ( رضي الله عنهما ) نقل مي كند كه او گفت : رسول خدا فرمود : به درستي كه همانا علي وصي من است و از فرزندان اوست زمين را از عدل و داد چنان پر شده باشد از جور و ستم پرشده ، مملو مي سازد . سوگند به آن كس كه مرا به حق بشارت انذار دهنده برانگيخت كساني كه بر قول امامت او در زمان غيبتش ثابت و استوار بمانند تحقيقا" گران بهاترند از كبريت احمر ، جابر بين عبدلله برخاست و عرض كرد :
اي رسول خدا براي قائم از فرزندان شما غيبتي باشد ؟ فرمود : آري به پروردگارم سوگند كساين كه به او ايمان آورده اند پاك و منزه مي نمايد . و كفر را نابود مي سازد ، آنگاه فرمود :
اي جابر اين ( غيبت و ظهور ) امري از قضا و قدر الهي و سري از اسرار الهي است . مبادا در آن شك و ترديدي روا داري . ( به درستي كه ) شك در امر خدا كفر است .

عن سعيد بن جبير ، عن ابن عباس ، قال ، قال رسول الله :
ان خلفائي و اوصيائيي و حجج الله علي الخلق بعدي ، الاثنا عشر اولهم علي و آخرهم ولدي المهدي ، فينزل روح الله عيسي بن مريم فيصلي خلف المهدي و تشرق الارض بنور ربها و بيلغ سلطانه المشرق و المغرب . [3]

سعيد بن جبير ، از ابن عباس روايت مي كند كه او گفت : پيامبر خدا (ص) فرمود :
به درستي كه خلفا ( جانشينان ) و اوصياي من حجت هاي خدا بر خلق پس از من دوازده تن مي باشند ، نخستين آنها علي و آخرينشان فرزندم مهدي است ، روح الله عيسي بن مريم از آسمان فرود آيد و پشت سر مهدي نماز مي خواند ، سپس او زمين را به خداوند متعال روشن مي سازد و سلطنت او ( در تمام كره زمين ) در مشرق و مغرب گسترش پيدا ميكند.

عن ابن عمر قال : قال رسول الله : يخرج المهدي و علي راسه ملك ينادي هذا المهدي خليفه الله فاتبعوه . [4]
ابن عمر مي گويد : رسول خدا فرمود : مهدي خروج مي كند و در بالاي سر او فرشته اي ندا مي دهد ، اين شخص مهدي ، خليفه خداست از او پيروي كنيد .
عن ابن عباس قال : قال رسول الله : ان الله فتح هذا الدين بعلي و اذا قتل فسد الدين و لا يصلحه الا المهدي . [5]
ابن عباس گويد : رسول خدا فرمود : به درستي كه خداوند متعال اين دين ( اسلام ) را توسط علي فتح و گشايش و پيروز نمود ، پس از كشته شدهن ( علي ) دين فاسد مي شود و آن را جز مهدي كسي اصلاح نمي كند .
عن ابي سعيد الخدري قال : قال رسول الله ابشركم بالمهدي يبعث في امتي علي اختلاف من الناس و زلزال ، يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما , يرضي نه ساكن السماء و الارض تمام الخبر . [6]
ابي سعيد خدري گويد : كه پيامبر اسلام فرمود : شما را به مهدي بشارت مي دهم : كه او هنگام اختلاف و تزلزل مردم در امت من مبعوث شود و زمين را از عدل و داد پر كند چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد ، واهل آسمان از وي خشنود و راضي شوند( تا آخر خبر) .

-------------------------------------------------------------
پی نوشتها:

[1]شيي با ارزش ولي كمياب
[2]الف ) ينابيع الموده ، ص 448 - ب ) فرائدالسمطين ، ج 2 ، ص 335 - ج ) اثبات الهدي ، ج 6 ص 39
[3]الموده ، ص 447
[4]ينابيع الموده ، ص 447
[5]السمطين ، ج 2 ، ص 316 ـ بدون خليفه الله .
[6]الف ) ينابيع الموده ، ص 431 - ب ) اثبات الهدي ، ج 7 ، ص 8

جشنواره "مینویسم از اندیشه هایم" تمـــــــــدید شد

به نام او، به یاد او، برای او

جشنواره وبلاگ نویسی " مینویسم از اندیشه هایم" تمدید شد...

در پی تماس های مکرر وبلاگ نویسان و ارسال 117 درخواست مبنی بر تمدید , دومین جشنواره وبلاگ های دینی و فرهنگی تبیان زنجان بمدت 10 روز تمدید شد.

برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص به سایت اصلی جشنواره وبلاگ نویسی تبیان مراجععه نمایید.

http://tebyan-zn.ir/weblog

حضرت مهدی در آیات قرآن

به نام او، به یاد او، برای او

در قرآن، آیات بسیارى وجود دارد كه به شهادت روایات مستند و معتبر، درباره حضرت مهدى(علیه السلام) و قیام جهانى او نازل گردیده است.
در كتاب شریف «المحجّة فى ما نزل فى القائم الحجّة(علیه السلام)» كه توسط محدث بزرگوار، مرحوم سید هاشم بحرانى و با بهره گیرى از دهها جلد كتب تفسیر و حدیث، تألیف گردیده، مجموعاً (132) آیه از آیات كریمه قرآن ذكر شده كه در ذیل هر كدام یك یا چند روایت در تبیین كیفیت ارتباط آیه با آن حضرت(علیه السلام)، نقل شده است.


در اینجا به ذكر چند روایت در این مورد، بسنده مى كنیم:
1 ـ امام صادق (علیه السلام) در باره قول خداى عزّوجلّ: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدّین كلّه و لو كره المشركون»(1) فرمود:
«به خدا سوگند! هنوز تأویل این آیه نازل نشده است و تا زمان قیام قائم (علیه السلام) نیز نازل نخواهد شد. پس زمانى كه قائم (علیه السلام)به پا خیزد، هیچ كافر و مشركى نمى ماند مگر آنكه خروج او را ناخوشایند مى شمارد.»(2)
2 ـ امام باقر (علیه السلام) در باره آیه شریفه «و قل جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل كان زهوقاً» (3) فرمود:
«زمانى كه قائم(علیه السلام) قیام نماید، دولت باطل از بین خواهد رفت.»(4)
3 ـ امام صادق (علیه السلام) در بیان معناى آیه كریمه «و لقد كتبنا فى الزبور من بعدالذكر أن الأرض یرثها عبادى الصّالحون»(5) فرمود:
«تمام كتب آسمانى، ذكر خداست، و بندگان شایسته خدا كه وارثان زمین هستند، حضرت قائم(علیه السلام) و یاران او مى باشند.» (6)
4 ـ امام باقر (علیه السلام) در باره قول خداى عزّوجلّ: «الذین إن مكّنّاهم فى الأرض اقاموا الصلوة و آتوا الزكاة...»(7) فرمود:
«این آیه درحق آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) است در حق حضرت مهدى(علیه السلام)و یاران او كه خداوند شرق و غرب زمین را تحت سلطه آنان قرار مى دهد و به وسیله آنان دین را پیروز گردانده و بدعتها و باطلها را مى میراند.»(8)
5 ـ امام سجاد(علیه السلام) زمانى كه این آیه شریفه را قرائت نمود: «وَعَد اللّه الّذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنَّهم فى الأرض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكّننّ لهم دینهم الّذى ارتضى لهم و لیبدِّلنّهم من بعد خوفهم أمناً یعبدوننى و لایشركون بى شیئاً» (9) فرمود:
«به خدا سوگند! آنان شیعیان ما اهلبیت هستند، خداوند ـ آن خلافت در زمین و اقتدار بخشیدن به دین را ـ به وسیله آنان و به دست مردى از ما، كه مهدى این امت است، تحقق خواهد داد و هم اوست كه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)در باره اش فرمود: اگر از عمر دنیا جز یك روز باقى نمانده باشد، خداوند همان روز را آنچنان طولانى خواهد كرد كه مردى از خاندان من كه همنام من است فرا برسد و زمین را آنچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد، از عدل و داد آكنده سازد.»(10)
6 ـ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «آیه «أمّن یجیب المظطرّ اذا دعاه و یكشف السّوء و یجعلكم خلفاء الأرض»(11) درباره قائم از آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل شده است. به خدا سوگند، او همان مضطرّ درمانده اى است كه چون در مقام ابراهیم دو ركعت نماز گزارد و فرج خویش از خدا بخواهد، خداوند دعایش را اجابت كند و بدیها را برطرف سازد و او را در زمین خلیفه قرار دهد.»(12)

--------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
ـ سوره توبه، آیه 33 اوست خدایى كه پیامبرش را با هدایت و دین حق فرو فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند اگرچه ناخوشایند كافران باشد.
2ـ كمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق ، ج 2 ،ص 670.
3 ـ سوره اسراء، آیه 81 ، بگو حق آمد و باطل از بین رفت، همانا باطل نابود شدنى است.
4 ـ الروضة ، ص 287.
5ـ سوره انبیاء ، آیه 105،به راستى بعد از ذكر، در زبور نوشتیم كه بندگان صالح من وارثان زمین خواهند بود.
6ـ تفسیر على بن ابراهیم، ج 2، ص 77.
-7سوره حج، آیه 41، كسانى كه اگر آنان را در زمین قدرت بخشیم نماز به پا مى دارند و زكات مى دهند.
8ـ تأویل الآیات الظاهرة ، كتاب خطى.
9 ـ سوره نور، آیه 55 ،خدا به مؤمنان و شایستگان شما وعده داده كه آنان را در زمین همچون پیشینیان خلافت بخشد و دین مورد رضایت خود را براى آنان تمكین و اقتدار دهد و ترس آنان را به امنیّت تبدیل كند تا مرا بپرستند و شرك نورزند.
10 ـ تفسیر عیاشى، ج 3، ص 136.
11 ـ سوره نمل، آیه 62 ، جز خدا كیست كه دعاى درمانده واقعى را اجابت كند و بلاء را رفع نماید و شما را خلفاى زمین قرار دهد؟
12 ـ تفسیر قمى ـ ج 2 ص 129.

پيراهن يوسف كجاست ؟

به نام او، به یاد او، برای او

مرحوم شيخ صدوق ، راوندى و بعضى ديگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حكايت كند:
روزى در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين نشسته بودم ، آن حضرت فرمود: آيا مى دانى پيراهن حضرت يوسف عليه السلام چه بود و كجاست ؟
عرض كردم : خير، نمى دانم ؛ شما بفرمائيد تا فرا بگيرم .
امام عليه السلام فرمود: چون حضرت ابراهيم عليه السلام را خواستند داخل آتش بيندازند، جبرئيل امين عليه السلام پيراهنى از لباس هاى بهشتى برايش آورد و بر او پوشانيد و آتش در مقابلش سرد و بى اثر شد.
و در آخرين روز حياتش آن را تحويل حضرت اسحاق عليه السلام داد و او نيز پيراهن را بر حضرت يعقوب عليه السلام پوشانيد كه اندازه قامت او بود.
و هنگامى كه حضرت يوسف عليه السلام به دنيا آمد، پدرش آن پيراهن را بر يوسف پوشانيد، تا آن جائى كه همان پيراهن را توسّط برادرانش براى پدر خود - كه نابينا گشته بود - فرستاد و او بينا گرديد و اين همان پيراهن بهشتى بود.
عرض كردم : اكنون آن پيراهن كجاست و چه خواهد شد؟
فرمود: الا ن نزد اهلش مى باشد و در نهايت ، تقديم قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه خواهد شد.
و هنگامى كه آن حضرت ظهور نمايد، آن پيراهن را بر تن مبارك خود مى نمايد و تمام مؤ منين در شرق و غرب دنيا، هر كجا كه باشند بوى خوش ‍ آن را استشمام خواهند كرد.
و او - يعنى ؛ امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف - در تمام امور وارث تمامى پيغمبران الهى مى باشد.
منبع:
إكمال الدّين
سايت غدير/حكايات/ چهل داستان و چهل حديث از امام زمان(عج)-عبدالله صالحي

شباهتهای امام زمان(عج) با حضرت یوسف(ع)

به نام او، به یاد او، برای او

گفتند خلایق كه تویی یوسف ثانی چون نیك بدیدم، به حقیقت، به از آنی

یكی از ویژگی های روانی آدمی این است كه هماره در رویارویی با امر تازه و بدیع، حالت دفاعی به خود می گیرد و كمتر به پذیرش آن گردن می نهد. این امر به ویژه آن گاه تشدید می شود كه پدیده جدید حالت رمزگونه داشته باشد و اعتقاد به آن، زمینه ساز تحولی بنیادین در باورها، اندیشه، منش و روش زندگی او شود. برعكس. در برابر موضوعی كه پیشینه داشته یا در زمان های پیش، یك یا چند بار رخ داده است، مقاومت چندانی از خود نشان نمی دهد و به سادگی، آن را می پذیرد.
یكی از شیوه های چیره شدن بر این وضعیت، عادی جلوه دادن آن مسأله است. یعنی تبیین این نكته كه موضوع مورد نظر، مسبوق به سابقه بوده و برای دیگران نیز رخ داده است. قرآن كریم نیز همین شیوه را به كار گرفته است. در صدر اسلام، روزه، حكمی جدید و همراه با اندكی مشقت می نمود؛ زیرا روزه دار می بایست از بسیاری از امور مباح چشم بپوشد و از ارتكاب آنها خودداری كند. شاید برخی از مسلمانان در برابر چنین حكم بی سابقه ای، واكنش نشان می دادند و آن را به سختی می پذیرفتند. از این رو، قرآن كریم، ابتدا مسلمانان را از نظر روانی برای پذیرش آن آماده می كند.


خداوند متعال می فرماید:
«یا ایها الذین امنوا كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم»[1]؛
ای كسانی كه ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر پیشینیان شما، نوشته شد.
یعنی مپندارید كه این تكلیف، مسأله ای بی سابقه و فراتر از توانایی شماست. هرگز چنین نیست؛ زیرا وجوب روزه، حكم متداولی است كه گذشتگان نیز موظف بوده اند آن را انجام دهند.
مسائلی مانند اعتقاد به حضرت مهدی (عج) و غیبت و ظهور ایشان نیز به ظاهر بدیع و بی سابقه بوده و طول عمر ایشان با هاله ای از رمز و راز و شگفتی همراه است. افزون بر آن، این باور بر همه شؤون حیات آدمی تأثیری بنیادین بر جا می گذارد. از این رو، برخی افراد از پذیرش آن سر باز می زنند و آن را انكار می كنند. امامان معصوم _ علیهم السلام _ در برابر این اندیشه، كوشیده اند با بیان موارد مشابهی كه در تاریخ گذشته _ به ویژه تاریخ پیامبران الهی _ رخ داده است، مسأله غیبت امام عصر (عج) و دیگر مفاهیم مربوط به آن را عادی جلوه دهند، تا مردم به گمان بی سابقه بودن، در آن به دیده شك و تردید ننگرند. برای نمونه؛ به كلام نورانی حضرت مهدی (عج) به شیخ صدوق می توان اشاره كرد. شیخ صدوق می گوید: شبی در عالم رؤیا دیدم كه در مكه ام و گرد خانه خدا طواف می كنم. در دور هفتم نزد حجرالاسود آمدم و آن را لمس كردم و بوسیدم. در حالی كه، دعاهای بوسیدن حجرالاسود را می خواندم، مولای خود حضرت مهدی (عج) را دیدم كه بر در خانه كعبه ایستاده اند. با خاطری پریشان به حضرت نزدیك شدم. حضرت با نگاهی به رخساره ام به فراستِ خود، راز دلم را دانست. به او سلام كردم. حضرت پس از جواب سلام، فرمود: چرا درباره غیبت كتابی نمی نویسی، تا اندوه دلت را بزداید؟ عرض كردم: یابن رسول الله! در این باره كتاب نوشته ام. حضرت پاسخ دادند: منظورمان این نیست كه همانند گذشته بنویسی. كتابی درباره موضوع غیبت بنگار و در آن، غیبت های پیامبران _ علیهم السلام _ را بیان كن. سخن حضرت به پایان رسید و از دیدگانم پنهان شد. من از خواب بیدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گریه و مناجات پرداختم. چون صبح دمید، نگارش این كتاب را آغاز كردم.[2]
حضرت یوسف _ علیه السلام _ یكی از پیامبرانی است كه امام مهدی (عج) در روایت ها به ایشان تشبیه شده اند. البته در این روایت ها، حضرت مهدی (عج) از جهت های گوناگون به حضرت یوسف _ علیه السلام _ تشبیه شده اند. امام باقر _ علیه السلام _ در روایتی تنها به شباهت در غیبت اشاره كرده اند.[3] هم چنین ایشان در جایی دیگر، به شباهت های دیگری اشاره فرموده اند.[4] حال آن كه امام صادق _ علیه السلام _ بدون اشاره به شباهت های پیشین، شباهت دیگری بر شباهت های یاد شده می افزایند.[5] اینها نشان می دهد كه منظور، حصر شباهت ها در موارد یاد شده نبوده، بلكه تنها برای نمونه به برخی از آنها اشاره شده است. با توجه به این نكته و با الهام از فرمایش حضرت مهدی (عج) به شیخ صدوق، این نوشتار می كوشد با تأمل در قرآن و روایت ها، شباهت و همانندی های موجود میان یوسف زهرا _ علیه السلام _ و یوسف یعقوب _ علیه السلام _ را بازگو كند، تا از این رهگذر، فهم و پذیرش امر حضرت مهدی، آسان تر گردد.

1. غیبت
برجسته ترین همانندی میان یوسف زهرا _ علیه السلام _ و یوسف یعقوب _ علیه السلام _، همانندی در غیبت است.
امام باقر _ علیه السلام _ به محمد بن مسلم می فرماید:
«یا محمّد بن مسلم إنّ فی القائم من اهل بیت محمّد _ علیهم السلام _ شبه من خمسه من الرسل: یونس بن متی و یوسف بن یعقوب و موسی و عیسی و محمّد صلوات الله علیهم .... و أمّا شبهه من یوسف بن یعقوب _ علیه السلام _ فالغیبه من خاصته و عامته و اختفائه من اخوته ...»؛[6]
ای محمّد بن مسلم! قائم آل محمّد (عج) با پنج تن از پیامبران شباهت دارد: یونس بن متی و یوسف بن یعقوب و موسی و عیسی و محمّد صلوات الله علیهم .... و امّا شباهت او به یوسف در غیبت اوست از اقوام دور و نزدیك و از برادران خود .... .
نخستین سؤال درباره این شباهت، آن است كه میان غیبت امام عصر ( عج) و غیبت یوسف _ علیه السلام _ تفاوت فراوانی وجود دارد؛ زیرا غیبت یوسف _ علیه السلام _، غیبتی است نسبی، یعنی هرچند او از كنعان، برادران و پدر و مادر خود غایب بود، ولی از دیدگان مصریان غایب نبود. او با مصریان، گفت و گو و رفت و آمد داشت، در حالی كه غیبت حضرت مهدی (عج) غیبتی است مطلق و آن حضرت از دیده همگان غایب است. از این رو، قیاس آن دو با یكدیگر قیاس مع الفارق است. پاسخ به این نكته، در شباهت دوم خواهد آمد.

2. حضور
برادران یوسف برای خرید آذوقه به مصر آمدند و به بارگاه یوسف وارد شدند. وی در نخستین نگاه و گفت و گو، آنان را شناخت، ولی آنان یوسف را نشناختند. آنان بی آن كه به هویت یوسف پی برند، با وی سخن گفتند و داد و ستد كردند:

«فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منكرون»؛[7]
(برادران یوسف) بر او وارد شدند. او، آنان را شناخت، ولی آنان او را نشناختند.

یوسف زهرا _ علیه السلام _ نیز در میان مردم حضور دارد. در كنار آنان راه می رود و بر فرش های آنان پا می نهد و ...، ولی مردم، او را نمی شناسند. برخی بر این باورند كه غیبت امام عصر (عج) به این معناست كه آن حضرت، در آسمان ها یا عوالم دیگری زندگی می كنند. بنابراین، حضرت مهدی (عج) از دیدگان همه انسان ها پنهان هستند و كسی، ایشان را نمی بیند. بر اساس این باور، نكته ای كه پیش از این گذشت، به ذهن می رسد كه مقایسه حضرت مهدی (عج) با حضرت یوسف _ علیه السلام _ مقایسه ای ناتمام است. امّا حقیقت، این است كه تصویر یاد شده، خطا و به دور از واقعیت است. او در میان مردم رفت و آمد می كند و در كوچه و بازارها قدم می گذارد. مردم، آن حضرت را می بینند، گرچه او را نمی شناسند.

سدیر می گوید:
سمعت اباعبدالله _ علیه السلام _ یقول: إنّ فی القائم شبه من یوسف _ علیه السّلام _. قلت: كأنّك تذكر حیره و غیبته؟ فقال لی: ما تنكر هذه الامه اشباه الخنازیر؟ إنّ اخوه یوسف كانوا أسباطاً اولاد انبیاء تاجروا یوسف و بایعوه و هم اخوته و هو اخوهم فلم یعرفوه حتی قال لهم أنا یوسف ... فما تنكر هذه الامه أن یكون الله عزوجل یفعل بحجته ما فعل بیوسف أن یكون یسیر فی أسواقهم ویطأ بسطهم و هم لایعرفونه حتی یأذن الله عزوجل أن یعرفهم بنفسه كما أذن لیوسف حتی «قال لهم هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه إذا انتم تجهلون قالوا ءَإنك لانت یوسف قال انا یوسف و هذا أخی»؛[8]
امام صادق _ علیه السلام _ فرمودند: قائم (عج) شباهتی با یوسف دارد. عرض كردم: گویا حیرت و غیبت او را می فرمایید؟ حضرت فرمودند: چرا این امت، كه شبیه خوك ها هستند قضیه حضرت یوسف را انكار نمی كنند؟ برادران یوسف با این كه پیغمبر زاده و برادر یوسف بودند و او نیز برادرشان بود، با او تجارت و خرید و فروش كردند و او را نشناختند، تا این كه یوسف، خودش را معرفی كرد و گفت: من یوسفم ... با این حال چرا آنان منكرند كه خداوند عزوجل با حجت خود، همان كاری را بكند كه با یوسف كرد؟ او در بازارهایشان راه می رود و بر فرش های آنان گام بر می نهد، ولی مردم او را نمی شناسند، تا هنگامی كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفی كند. همان گونه كه به یوسف اجازه داد و یوسف گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه كردید، آن گاه كه جاهل بودید؟ آیا تو همان یوسفی؟ گفت: (آری) من یوسفم و این، برادر من است.
و باز امام صادق _ علیه السلام _ فرمود:
«إن فی صاحب هذا الامر سنن من الانبیاء _ علیهم السّلام _ ... و أمّا سنه من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجاباً یرونه و لایعرفونه ...»؛[9]
صاحب این امر (امام مهدی «عج») به برخی از پیامبران، شباهت هایی دارد... امّا شباهت او به یوسف، در پرده بودن اوست؛ یعنی خداوند بین او و مردم حجابی می نهد كه او را می بینند، ولی نمی شناسند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سوره بقره، آیه 183.
[2] . كمال الدین، ج 1، ص 74.
[3] . شباهت اول.
[4] . شباهت چهارم.
[5] . شباهت دوم.
[6] . كمال الدین، ج 1، ص 443.
[7] . سوره یوسف، آیه 58.
[8] . كمال الدین، ج 2، ص 10.
[9] . كمال الدین، ج 2، ص 20.

سلاح ياران قائم

به نام او، به یاد او، برای او

گفتيم كه ياران قائم ، عليه السلام ، از نظر توان جسمانى و قدرت بدنى در مرتبه بالايى قرار دارند تا آن جا كه كوهى را از جا بر ميكنند. اما اين پرسش ‍ همواره مطرح بوده كه امام عصر، عليه السلام ، و يارانش از چه سلاحى در مبارزه با مستكبران و گردنكشان عصر استفاده مى كنند؟
براى يافتن پاسخ پرسش ياد شده به سراغ روايات مى رويم تا ببينيم از آنها چه چيزى به دست مى آيد.
امام باقر، عليه السلام ، در ضمن روايتى كه در آن به بيان شباهتهاى امام مهدى با انبياى الهى مى پردازند، شباهت آن امام را با جد بزرگوارش ‍ پيامبراكرم ، صلى الله عليه وآله ، چنين بر مى شمارند:

....و اما شبهه من جده المصطفى ، صلى الله عليه و آله ، فخروجه بالسيف و قتله اعداء الله و اعداء رسوله ، صلى الله عليه و آله ، و الجبارين و الطواغيت ، و انه ينصر بالسيف و الرعب و...
... اما شباهت او به جد برگزيده اش ، كه درود بر او و خاندانش باد، اين است كه او با شمشير قيام مى كند و دشمنان رسول خدا، صلى الله عليه و آله ، و همه ستمگران و گردنكشان را به قتل مى رساند. و او با شمشير و ترسى (كه در دل دشمنان مى افكند) به پيروزى مى رسد....

چنان كه ملاحظه مى شود در اين روايت به دو شباهت عمده حضرت مهدى ، عليه السلام ، با جد بزرگوارشان اشاره شده كه يكى از آنها قيام با شمشير و ديگرى حمايت و پشتيبانى خدا از او به وسيله ايجادترس و وحشت در دل دشمنان است .
در اين جا براى روشن ساختن بيشتر موضوع ، در مورد شباهتهاى ياد شده باختصار توضيح مى دهيم :
الف - نبرد و پيروزى با شمشير
در روايات بسيارى بر اين نكته تصريح شده كه امام مهدى ، عليه السلام ، با شمشير قيام مى كند، تا آن جا كه آن حضرت را (قائم بالسيف ) و يا (صاحب السيف ) ناميده اند ؛ كه براى نمونه مى توان به روايت زير كه از امام صادق ، عليه السلام ، نقل شده اشاره كرد.
آن حضرت در پاسخ فردى كه در مورد (قائم ) از ايشان پرسيده بود فرمود:
كلنا قائم بامر الله ، واحد بعد واحد، حتى يحبى ء صاحب السيف ، فاذا جاء صاحب السيف جاء بامر غير الذى كان .
همه ما، يكى پس از ديگرى ، بر پا دارنده (قائم ) امر خداييم ، تا اين كه صاحب شمشير ظهور كند. پس آن گاه كه صاحب شمشير ظهور كند، شيوه اى غير از آن چه پيش از آن بوده است ، در پيش مى گيرد.
اما اين پرسش مطرح است كه آيا اين تعبيرها تنها اشاره به مسلحانه و قهرآميز بودن قيام و انقلاب مهدى دارد، يا اينكه نه ، ذكر شمشير در اينگونه روايات موضوعيت داشته و آن امام واقعا با شمشير به نبرد با گردنكشان مى پردازد؟
اگرچه شايد نتوان پاسخى صريح و قطعى به اين پرسش داد ولى توجه به روايات زيادى كه در اين زمينه وارد شده احتمال دوم را تقويت كرده و نشان مى دهد كه در قيام مهدوى شمشير جايگاه خاصى دارد.

در اين جا به برخى از رواياتى كه در آنها از شمشير، به عنوان سلاح آن حضرت و ياران ايشان ، ياد شده ، اشاره مى كنيم :

1. امام باقر، عليه السلام ، در روايتى خطاب به (جابر جعفى ) مى فرمايد:
يا جابر ان لبنى العباس راية و لغير هم رايات ، فاياك ثم اياك - ثلاثا - حتى ترى رجلا من ولد الحسين ، عليه السلام ، يبايع له بين الركن و المقام ، معه سلاح رسول الله ، صلى الله عليه و آله ، و مغفر رسول الله و سيف رسول الله .
اى جابر! براى بنى عباس پرچمى است و براى ديگران پرچمهايى ، پس بر حذر باش و بر حذر باش ، تا زمانى كه مردى از فرزندان حسين ، عليه السلام ، را ملاحظه كنى كه بين ركن و مقام با او بيعت مى شود. سلاح رسول الله ، صلى الله عليه و آله ، كلاهخود رسول خدا، صلى الله عليه و آله ، زره رسول خدا و شمشير رسول خدا با اوست .

2. درروايت ديگرى ، امام باقر، عليه السلام ، حضرت قائم ، عليه السلام ، را چنين توصيف مى كند:
يجرد السيف على عاتقه ثمانية اشهر هرجا حتى يرضى الله .
هشت ماه تمام شمشير بر دوش نهاده (دشمنان خدا را) مى كشد تا خدا خشنود گردد.
3. امام صادق ، عليه السلام ، نيز در مورد سلاح جنگى ياران قائم مى فرمايد:
اذا قام القائم ، عليه السلام ، نزلت سيوف القتال ، على كل سيف اسم الرجل و اسم ابيه .
هنگامى كه قائم به پا خيزد، شمشيرهاى نبرد فرود مى آيد، در حالى كه روى هر شمشير نام مردى (از ياران آن حضرت ) و نام پدر او نوشته شده است .

4. (ابان بن تغلب ) نقل مى كند كه روزى با جعفر بن محمد، عليهماالسلام ، در مسجد مكه نشسته بودم ، آن حضرت در حالى كه دست مرا گرفته بود فرمود:
يا ابان ، سياتى الله بثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا فى مسجدكم هذا، يعلم اهل مكة انه لم يخلق آباؤ هم و لا اجدادهم بعد، عليهم السيوف مكتوب على كل سيف اسم الرجل و اسم ابيه و حليته و نسبه ...
اى ابان ! خداوند 313مرد در همين مسجد شما گرد مى آورد، مردم مكه مى دانند كه (آن گروه ) از پدران و نياكان آنها متولد نشده اند. با هر يك از آنها شمشيرى است كه بر آن نام شخص و نام پدر و نسب و خاندانش نوشته شده است
.

روايات بالا بخش كوچكى از روايات فراوانى است كه در آنها تصريح شده كه قائم ، عليه السلام ، و ياران او با شمشير، نبرد رهايى بخش خود را آغاز مى كنند.
اما اين كه چرا آن امام از ميان همه سلاحها شمشير را برگزيده است شايد به اين خاطر باشد كه خداوند نمى خواهد عهدى از ستمگران بر گردن آن حضرت باشد، حتى به اندازه استفاده از سلاحهايى كه ستمگران روزگار به وجود آورنده آن ها بوده اند.

ب - ايجاد وحشت در دل دشمنان
چنانچه گفته شد، يكى از ويژگيهايى كه در روايات براى قيام مهدى بر شمرده شده ، رسيدن به فتح و پيروزى به وسيله ايجاد وحشت و هراس در دل دشمنان است . يعنى همان ويژگى كه در صدر اسلام و در حركت رهايى بخش پيامبر اسلام ، صلى الله عليه و آله ، وجود داشت .
در آيات متعددى از قرآن كريم به اين موضوع اشاره شده كه خداوند با ايجاد ترس و وحشت در دل كافران و مشركان به يارى رسول اكرم و سپاه او برخاسته و آنها را بردشمنانشان غالب ساخته است . كه براى نمونه مى توان به آيات زير اشاره كرد:
1. اذ يوحى ربك الى الملائكة انى معكم فثبتوا الذين آمنوا سالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب ...
(و به ياد آر) آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: من با خواهم افكند...

اين آيه در جريان جنگ بدر نازل شده كه پيامبر، صلى الله عليه و آله ، تنها با 313 نفر همراه و بدون تجهيزات كافى در برابر لشكر انبوه و مجهز قريش ‍ قرار گرفت و چنان عرصه بر مسلمانان تنگ شده بود كه سر بر آسمان برداشته و از خداوند طلب يارى كردند و خداوند نيز علاوه بر اينكه هزار فرشته را براى يارى مسلمانان فرستاد، چنان ترسى در دل دشمنان آنها انداخت كه همگى پا به فرار گذاشتند.
2. هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتااب من ديارهم لاول الحشر ما ظننتم ان يخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله فاتيهم الله من حيث لم يحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم و ايدى المومنين فاعتبروا يا اولى الابصار.
اوست آن خدايى كه نخستين بار كسانى از اهل كتاب را كه كافر بودند، از خانه هايشان بيرون راند و شما نمى پنداشتيد كه بيرون روند. آنها نيز مى پنداشتند حصارهايشان را توان آن هست كه در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سويى كه گمانش را نمى كردند بر آنها تاخت آورد و در دلشان وحشت افكند، چنان كه خانه هاى خود را به دست خود و به دست مومنان خراب مى كردند. پس اى اهل بصيرت عبرت بگيريد.
آيه ياد شده كه در جريان نبرد مسلمانان با يهود (بنى نظير) نازل شده است . بخوبى نشان مى دهد زمانى كه نه مسلمانان گمان مى بردند كه بنى نظير با آن همه شوكت و قدرت خانه و كاشانه خود را رها كنند و از سرزمين خود خارج شوند و نه بنى نظير احتمال مى دادند كه مسلمانان بتوانند بر آنها با آن همه تجهيزات و برج و بارو غلبه كنند، خداوند چنان ترس و وحشتى در دل يهود (بنى نظير) انداخت كه خود در جستجوى راهى براى فرار به تخريب خانه هاى خود پرداختند. و اين بهترين گواه بر تاثير بيم و هراس ‍ ايجاد شده از سوى خداوند، در تسليم و شكست دشمنان خداست ، و چه زيبا در پايان اين آيه مى فرمايد: (اى خردمندان عبرت بگيريد).
آيات ديگرى از اين دست در قرآن كريم وجود دارد كه ما به جهت رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى كنيم.
اما برخى از رواياتى كه در آن ها تصريح شده حضرت مهدى ، عليه السلام ، و ياران او با ترس و بيمى كه خداوند در دل دشمنان مى افكند، به پيروزى مى رسند، به قرار زير است :

1. امام محمد باقر، عليه السلام ، درروايتى مى فرمايد:
القائم منصور بالرعب مويد بالنصرة تطوى له الارض و تظهر له الكنوز و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب و يظهر الله ، عز و جل ، به دينه و لو كره المشركون .
همانا قائم با ترس و بيم يارى شده و با نصرت (الهى ) تاييد گشته است ، زمين براى او در هم پيچيده مى شود و گنجهايش را آشكار مى كند. نفوذ و اقتدار او شرق و غرب (جهان ) را در بر مى گيرد و خداوند به وسيله او دين خودش را، بر خلاف ميل مشركان ، غلبه مى بخشد
.
2. در روايت ديگرى كه از آن امام نقل شده ، چنين آمده است :
ينشر راية رسول الله السوداء، فيسير الرعب قدامها شهرا و عن يمينها شهرا و عن يسارها شهرا...
پرچم سياه رسول خدا را به اهتزار در مى آورد. به فاصله يك ماه از پيش رو، سمت راست و سمت چپ آن پرچم ، ترس همه را فرا مى گيرد....
3. امام ، عليه السلام ، در بيان لشكريان امام مهدى ، عليه السلام ، مى فرمايد:
يويدة بثلاثة اجناد: بالملائكة و المومنين و الرعب .
خداوند او را با سه لشكر يارى مى كند: فرشتگان ، مومنان و هراس .
با توجه به آيات قرآن كريم كه به صراحت از يارى پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، به وسيله ايجاد رعب و هراس در دل دشمنان سخن گفته است و همچنين عنايت به رواياتى كه رعب و هراس را از لشكرياان امام مهدى ، عليه السلام ، و اسباب پيروزى ايشان بر شمرده اند ؛ مى توان چنين نتيجه گرفت كه به هنگام ظهور، خداوند چنان ترس و وحشتى در دل دشمنان آن امام مى افكند كه آنان را از تصميم گيرى درست و بموقع در مقابله با قيام مهدوى باز مى دارد، تا آن جا كه به هر عملى كه دست مى زنند به ضررشان تمام مى شود.
البته در عصر حاضر هم نمونه هاى چنين رويدادى قابل اشاره است ، كه پيروزى انقلاب اسلامى و تسليم ارتش تا دندان مسلح رژيم طاغوت در برابر مردم بى سلاح و فتوحات گسترده رزمندگان اسلام در مقابل ارتش ‍ نيرومند بعثى از بارزترين آنهاست .
احياى انديشه انتظار
انقلاب رهايى بخش حضرت امام خمينى ، قدس سره ، نه تنها باعث دگرگونى در صحنه حيات اجتماعى - سياسى مردم مسلمان ايران شد، بلكه منشاء تحولى بزرگ در فرهنگ واژه ها و مفاهيم اسلامى گرديد.
به بركت اين انقلاب بسيارى از واژگان معنايى نو يافتند و بسيارى از مفاهيم فراموش شده ، حيات دوباره پيدا كردند.
کتاب شناخت زندگی بخش/ابراهیم شفیعی سروستانی
منبع:
سایت تبیان همدان

شيطان توسط چه كسي به هلاكت مي رسد؟

به نام او، به یاد او، برای او

اسحاق بن عمّار گويد:

روزى محضر شريف امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون آيه شريفه قرآن : رَبّ فَأنْظِرْنى إلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ إلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (1) سؤال كردم كه آخرين روز مهلت حيات شيطان چه زمانى است ؟

حضرت فرمود: آيا فكر مى كنى تا قيامت و صحراى محشر باشد؟!

خير چنين نيست ، بلكه منظور روز ظهور و قيام قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم مى باشد؛ چون امام زمان (عجّ) را ظاهر گردد و قيام كند، وارد مسجد كوفه خواهد شد و شيطان در مقابل حضرت دو زانو مى نشيند و مى گويد: واى از اين روز كه چه روز سختى است .
پس از آن امام زمان عليه السلام او را به قتل مى رساند.
بنابراين مهلت شيطان تا آن روزى خواهد بود كه به دست پُر توان حضرت صاحب الزّمان (عجّ) به هلاكت اءبدى خواهد رسيد.(2)

منبع:
1-سوره حِجر: آيه 36 38.
2- تفسير عيّاشى : ج 2، ص 242، ح 14، بحارالا نوار: ج 63، ص 254، ح 116.
سايت غدير/كتاب چهل داستان و حديث از امام زمان-نويسنده: عبدالله صالحي

آيه هدايت و عصمت و افضليت امام

به نام او، به یاد او، برای او

مفاد آيه اهتداء (آيه 35 سورة يونس) اين است كه پيروي از كساني مجاز است كه از هدايت افاضي الهي برخوردارند و در هدايت كردن ديگران، از هدايت اكتسابي بي‌نيازند. همچنين مفاد آيه اين است كه ايصال به مطلوب، تنها از كساني ساخته است كه از هدايت افاضي برخوردار باشند و چنين افرادي معصومند. با دلالت آيه بر عصمت امام، دلالت آن بر افضليت امام نيز روشن است؛ زيرا معصوم بر غير معصوم برتري دارد.

از ديدگاه شيعه اماميه، عصمت و افضليت، از صفات لازم براي امام به‌شمار مي‌رود؛ يعني امام بايد از هرگونه خطا و گناه مصون باشد. نيز در صفات لازم براي رهبري، بايد بر ديگران برتري داشته باشد. متكلمان شيعه، براي اثبات اين مطلب، به طريق عقلي و نقلي (قرآن و سنت) استدلال كرده‌اند كه آيه اهتدا (يونس: 35) از آن جمله است:

قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَي فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون

[به مشرکان] بگو: آيا شريکاني که براي خدا برگزيده‌ايد به حق هدايت مي‌کنند؟ بگو: خدا به حق هدايت مي‌کند. آيا کسي که به حق هدايت مي‌کند، به پيروي کردن از او سزاوارتر است يا کسي که خود از هدايت بي‌بهره است مگر آن که (توسط ديگري) هدايت شود؛ پس چگونه داوري مي‌کنيد؟

به اين آيه كريمه، هم بر لزوم عصمت امام استدلال شده است و هم بر وجوب افضليت امام.

اقوال در قرائت آيه

اقوال قراء در قرائت جمله «اَمَّن لايهدي» مختلف است:

لايَهْدِي (به فتح ياءو سکون هاء و تخفيف دال): اهل کوفه به جز عاصم .
لايَهْدِّي (به فتح ياء و سکون هاء و تشديد دال): اهل مدينه به جز ورش.
لايَهَدِّي (به فتح ياء و هاء و تشديد دال): ابوعمرو، ابن کثير، ابن عامر، ورش.
لايَهِدّي (به فتح ياء و كسر هاء و تشديد دال): عاصم، يعقوب.
لايِهِدّي (به کسر ياء و هاء و تشديد دال): حمّاد و يحيي از ابوبکر
.

قرائت‌هاي ياد شده، جنبة اجتهادي دارد و براي هر يک، به وجهي استدلال شده است. قرائت‌هاي چهارگانه ـ غير از قرائت اول ـ يک معنا دارند؛ زيرا ريشة همگي، واژه «يهتدي» از باب افتعال است که حروف تاء و دالِ آن، در يک‌ديگر ادغام شده است و معناي آن، هدايت داشتن (بهره مندي از هدايت) است. معناي آن، مطابق قرائت اول، هدايت‌گري است.

دلالت آيه بر عصمت امام

دلالت آيه بر عصمت امام، دو گونه تقرير دارد که بر لازم يا متعدي بودن کلمة «يهدي» در جمله «امّن لايهدي» مبتني است.

تقرير اول: علّامة حلّي دلالت آيه بر لزوم عصمت امام را بر اساس متعدي بودن کلمة «يهدي» تقرير کرده است.

براين اساس، مفاد آيه اين است که آيا کسي كه به حق هدايت مي‌کند، سزاوارتر است از او پيروي شود ياکسي که تا از سوي ديگري هدايت نشود، به حق هدايت نخواهد کرد؟
روشن است فردي که هدايت او وابسته به هدايت از سوي فردي ديگر است معصوم نيست؛ زيرا فرد معصوم، به هدايت شدن از سوي فردي ديگر نياز ندارد؛ زيرا از هدايت اعطايي و افاضي الهي برخوردار است. بنابراين در آيه دو گزينه با يک‌ديگر مقايسه شده است:

الف: فردي که در هدايتگري به حق، به هدايت يافتن از سوي فردي ديگر نياز دارد (رهبر غير معصوم)؛
ب: فردي که در هدايتگري به حق، به هدايت يافتن از سوي فردي ديگر نياز ندارد (رهبر معصوم).

از اين که رهبري گونه اول، مردود و رهبري گونه دوم، مقبول شناخته شده است، به دست مي‌آيد که انسان، بايد از پيشواي معصوم پيروي کند.

تقرير دوم: علّامة طباطبايي، هدايت در آيه را به معناي ايصال به مطلوب گرفته و دلالت آيه بر عصمت امام را بر اساس لازم بودن کلمة يهدي (يَهِدّي) تقرير کرده است. تقرير وي از مقدمات ذيل تشکيل شده است:

1. قرائت داير و رايج «لايهدي» به کسرهاء و تشديد دال است که اصل آن «يهتدي» است و ظاهر جمله «لايَهِدّي اِلّا أنْ يُهدي» اين است که هدايت فرد، از خودش نيست؛ بلکه از سوي ديگر است.
2. برابر جملة «يَهْدي اِلَي الْحَقِّ»، جمله «مَنْ لايَهِدّي» قرار داده شده است، با اين که مقابل هدايت کردن به سوي حق، هدايت نکردن به سوي حق است، نه هدايت نشدن به حق، و مقابل هدايت نشدن به حق، هدايت شدن به حق است.
3. لازمه اين مقابله اين است که هدايت شدن به واسطه ديگري، با هدايت نکردن به حق ملازمه دارد. همچنين هدايت کردن به حق، با هدايت داشتن بالذات (هدايت غير اکتسابي) ملازم است.
4. بنابراين کسي که به حق هدايت مي‌کند، بايد با‌لذات از هدايت برخوردار باشد؛ يعني هدايت او از سوي ديگري نباشد و کسي که به واسطه غير هدايت مي‌شود، هرگز هدايت كننده به حق نخواهد بود. بر اين اساس، هدايت به حق، يعني رساندن به حق و متن واقع، جز از سوي خداوند يا کسي که خداوند او را بدون واسطه از هدايت برخوردار ساخته است (هدايت او افاضي است نه اکتسابي) امکان پذير نيست.
از آنچه گفته شد به دست آمد که مقصود از هدايت در آيه، ايصال به مطلوب است، نه نشان دادن راهي که به حق مي‌انجامد؛ زيرا اين‌گونه هدايت، ويژة خداوند و کساني كه از هدايت افاصي و بي‌واسطه برخوردارند، يعني پيامبران الهي و اوصياي آنان نيست؛ چنان که قرآن درباره مؤمن آل فرعون فرموده است:

وَقالَ الَّذي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ اَهدِکُمْ سَبيلَ الرَّشاد

البته در برخي آيات، هدايتگري، به خداوند اختصاص داده شده و از پيامبر صل الله عليه و آله نفي شده است مانند: آيه 56 سورة قصص؛ ولي از آيات به دست مي‌آيد که هدايت، به معناي ايصال به مطلوب، بالاصالة مخصوص خداوند است و پيامبر صل الله عليه و آله بالتبع و با اذن الهي از آن بهره‌مند است؛ چنان که علم غيب و توفّي نيز به صورت بالاصالة و بالذات، به خداوند اختصاص دارد و بالتبع و با اذن الهي ديگران نيز از آن برخوردارند .

خداوند درباره هدايتگري پيامبران با مشيت و امر الهي فرموده است:

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

اشکال: در صورتي مي‌توان وجود عصمت امام را از اين آيه کريمه استنباط کرد که پيروي از معصوم در مقايسه با پيروي از غير معصوم، متعين باشد، نه ارجح و اولي؛ زيرا اولويت پيروي از معصوم با جواز پيروي از غير معصوم منافات ندارد. به عبارت ديگر، اولويت پيروي از معصوم بر پيروي از غير معصوم، تنها بر عصمت به عنوان شرط کمال امامت دلالت مي‌کند، نه شروط لزوم آن، و مفاد آيه کريمه، اولويت پيروي از پيشواي معصوم است، نه متعين بودن آن؛ زيرا واژه «أحقّ» که افعل تفضيل است، جز بر اولويت دلالت نمي‌کند.

پاسخ: مدلول ظاهري واژه «أحقّ» اولويت و برتري است، نه تَعيُّن و وجوب؛ ولي در آيه، قرينة روشني وجود دارد که به معناي تَعَيُّن و وجوب است. در آغاز آيه، هدايتگري خداوند به حق، با عدم هدايتگري معبودان مشرکان مقايسه شده است: قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ. سپس به اين حکم عقلي استناد شده است که أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَ يَهِدِّي بنابراين، مطلب مذکور در آغاز آيه، مصداق قاعده ياد شده در بخش دوم آيه است، و روشن است که تبعيت از خداوند، متعين و واجب و تبعيت از معبودان مشرکان، ممنوع و ناروا است. بدين سبب، برخي کلمة «أحقّ» را به معناي حقيق دانسته‌اند، نه افعل تفضيل.

اما درباره اين‌که چرا در جايي که تعين و وجوب يک گزينه و ممنوعيت و ناروايي گزينه دوم مقصود است، واژة اَحقّ به کار رفته است که مدلول ظاهري آن، اولويت است، مي‌توان گفت وجه آن، اين بوده است که قبول مطلب براي مشرکان آسانتر باشد، و عصبيت جاهلي آنان برافروخته نشودو در اين مسأله درنگ و تأمل كنند و راه هدايت بر آنان هموارشود.

اين روش قرآني، نمونه‌هاي بسياري دارد؛ از جمله مي‌توان آيه 24 سورة سبأ را نام برد. در آغاز اين آيه، از پيامبر صل الله عليه و آله خواسته شده است از مشرکان بپرسد چه کسي از آسمان و زمين به آنان روزي مي‌دهد. سپس او مأموريت مي‌يابد در پاسخ پرسش يادشده بگويد او خداوند است. آن‌گاه به جاي اين که به مشرکان بگويد: شما بر ضلالت و ما بر هدايت هستيم، مي‌گويد: «از ما و شما، يکي راه هدايت را مي‌پويد و ديگري در مسير ضلالت حرکت مي‌کند». سپس از اين هم فراتر رفته مي‌گويد: «شما دربارة جرايم ما مورد بازخواست قرار نمي‌گيريد و ما برابر کارهاي شما بازخواست نمي‌شويم». در اين آيه، دربارة کارهاي موحدان، واژة «أجرمنا»و دربارة کارهاي مشرکان، واژه«تعملون» به کار رفته است؛ در حالي که به لحاظ واقعيت، بايد عکس آن به کار مي‌رفت.

اين‌گونه تعابير، از جنبة عاطفي و احساسي، نقش بسيار تعيين‌کننده‌اي در باز شدن راه تعقل و تفكر براي منحرفان و هموارشدن زمينة هدايت و ارشاد آنان دارد، و مقتضاي اين كه قران به استوارترين روش هدايت مي‌كند همين است.

اشکال: مفاد جملة مَن لا يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَی اين است که کساني که از هدايت بر خوردار نيستند، اگر هدايت شوند، هم خود از هدايت برخوردار خواهند شد و هم خواهند توانست ديگري را هدايت كنند (به معناي ارائه طريق)؛ در حالي که آغاز آيه، مربوطه به مشرکان است، و معبودان مشرکان، گاهي بت‌هايي بودند که اصولاً قابليت هدايت‌پذيري نداشتند؛ بنابراين، چگونه مي‌توان بخش اول آيه را مصداق بخش دوم آيه دانست که قاعده‌اي عقلي و کلي است؟
پاسخ: خواه به دلالت آيه بر عصمت پيشوا قائل شويم خواه نشويم، لازم است به اشکال مزبور پاسخ دهيم. مفسران اسلامي، وجوه مختلفي را در پاسخ به آن بيان کرده‌اند:

1. از آن‌جا كه بت‌پرستان، دربارة بت‌ها اعتقاداتي داشتند كه لازمه آن، برخورداري آنان از فهم و درك است، خداوند متعال دربارة آنان، به گونه‌اي سخن گفته‌ است كه گويي آن‌ها هدايت و ضلالت را درك مي‌كنند و اگر هدايت شوند، از ويژگي‌ هدايت برخوردار شده، و خواهند توانست ديگران را هدايت كنند.
2. در كلام، جمله‌اي در تقدير است و آن اين كه اگر به بت‌ها قوه درك و فهم اعطا شود، و هدايت‌گردند، از ويژگي‌ هدايت برخوردار شده و خواهند توانست ديگران را هدايت كنند.
3. مقصود از شركاء (معبودان مشركان) در اين آيه، فرشتگان و جن يا رهبران كفر و ضلالت است.
4. هدايت در آيه، به معناي حركت و انتقال است؛ زيرا واژه «هدي» به اين معنا به كار رفته است. مقصود اين است كه بت‌ها فاقد حس و حركت مي‌‌باشند و انتقال آن‌ها از مكاني به مكان ديگر، نيازمند محركي بيروني است.
5. جملة «من لايهدي» كه مستثنا منه است، به معناي چيزي است كه از هدايت ذاتي يا لَدنّي برخوردار نيست؛ خواه به واسطة ديگري واجد هدايت شود يا اصلاً قابليت هدايت نداشته باشد و كلمه «اَنْ» در مستثنا (اَن يهدي) مصدريه است و فعل يهدي را تأويل به مصدر مي‌برد. جمله فعليه‌ كه به مصدر تأويل مي‌شود، بر تحقق دلالت نمي‌كند؛ بر خلاف مصدري كه به معمول خود اضافه مي‌شود؛ بر اين اساس، جمله وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ بر تحقق صوم دلالت ندارد، ولي جمله إِن كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَافِلِينَ بر تحقق عبادت دلالت مي‌كند.

بنابراين، مصداق جمله «من لا يهدي الا ان يهدي» كسي است كه خود واجد هدايت نيست، مگر اين كه از سوي غير هدايت شود. حصول هدايت غيري، براي چيزي، فرع اين است كه قابليت آن را داشته باشد؛ ولي اگر قابليت آن را نداشته باشد، بر حالت فقدان هدايت باقي خواهد ماند.

دلالت آيه بر افضليت امام

همان‌گونه كه پيش از اين يادآور شديم، از آيه مورد بحث، در جايگاه دليل بر لزوم افضليت امام بسيار سخن گفته شده است؛ ولي چگونگي دلالت آن بر اين مطلب بيان نشده است. گويا تلقي آنان اين بوده است كه دلالت آيه بر لزوم افضليت امام، بديهي و بي‌نياز از توضيح است. گواه بر اين مطلب، اين است كه برخي عالمان اهل سنت نيز دلالت آيه بر افضليت را پذيرفته‌اند؛ اگر چه آن را مربوط به نبوت دانسته‌اند. سعدالدين تفتازاني، پس از انكار لزوم افضليت امام، افضليت پيامبر را لازم دانسته و گفته است:

پيامبر، از جانب خداوند دانا و حكيم مبعوث شده است. خداوند، هر كس را كه بخواهد به پيامبري برمي‌گزيند و مصالح دين و دنيا را به او وحي مي‌كند. اين مطلب به صورت قطعي، بر افضليت او دلالت مي‌كند و آية افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون نيز به اين مطلب اشاره دارد.

تفكيك امامت از نبوت توسط تفتازاني در مسأله، ناشي از مبنايي است كه وي و ديگر عالمان اهل سنت درباره ابعاد و شؤون امامت دارند و آن را در اجراي احكام اسلام و برقراري عدالت و امنيت در جامه اسلامي منحصر مي‌دانند و به بعد و شأن معرفتي در حوزة تبيين و حفظ دين براي امامت عقيده‌مند نيستند؛ اما در ديدگاه شيعه كه امامت علاوه بر بعد اجرايي، بعد معرفتي و هدايتي نيز دارد، تفكيك مزبور، پذيرفته نيست.

علاوه بر اين، از جنبة نخست نيز تفكيك وي در خور تأمل است؛ زيرا در حوزة مصالح دنيايي نيز تقديم مفضول بر افضل ناروا است؛ چنان كه وقتي گروهي از بني اسرائيل از پيامبر خود خواستند فرماندهي را براي آنان تعيين كند، تا با دشمن بجنگند، و او با اذن خدا، طالوت را برگزيد، چون فردي با نام ونشان و ثروتمند نبود، با اعتراض مردم مواجه شد. پيامبر در پاسخ به آنان گفت: «خداوند، او را از دو جهت بر شما برتري داده است؛ يكي اين كه از نظر جسمي نيرومندتر از شما است وديگري اين كه از شما داناتر است».[15] طالوت، پيامبر نبود؛ ولي براي آن كه فرماندهي او از نظر عقل و شرع موجه و مقبول باشد، در دو ويژگي‌ لازم براي فرماندهي، بر ديگران برتري داشت.

دلالت آيه بر لزوم افضليت كساني كه نقش هدايتگري مردم را بر عهده دارند ـ اعم از پيامبر و امام ـ در گرو آن است كه كلمة «أحق» در آيه، به اولويت تفسير نشود؛ بلكه به تعيين و لزوم معنا شود. در اين صورت، از دو گزينة: «كسي كه در هدايت‌يابي و هدايتگري از هدايت ديگران بي‌نياز است» و «كسي كه در هدايت‌يابي، نيازمند هدايت ديگران است»، انتخاب گزينه‌ اول متعين و واجب مي‌باشد؛ اما اگر كلمة «أحق» به معناي اولويت باشد، لزوم افضليت امام از آيه به دست نخواهد آمد.
در هر حال، با توجه به دلالت آيه بر عصمت امام، دلالت آن بر وجوب افضليت امام آشكار خواهد بود؛ زيرا افضليت در دو مقولة علم و عمل جلوه‌گر مي‌باشد و فرد معصوم، در هر دو زمينه، از غير معصوم برتر است.

گفتاري نادرست
فضل بن روزبهان اشعري، در نقد استدلال علامه حلي به آيه كريمه بر لزوم افضليت امام گفته است:
مفاد آيه، يكسان نبودن فرد واجد هدايت و فرد گمراه و برابر نبودن فرد هدايتگر باگمراه كننده است و اين، مطلبي است مسلم.
اين گفتار، نادرست است؛ زيرا در آيه كريمه، دو فرد با هم مقايسه شده است:
يكي كسي كه بدون نياز به هدايت‌جويي از ديگران داراي هدايت است و مي‌تواند هدايتگري كند و ديگري كسي كه در داشتن صفت هدايت و هدايتگري، نيازمند هدايت ديگران است؛ بنابراين، در هيچ يك از دو فرض ياد شده، گمراه بودن يا گمراه‌ساختن مطرح نشده است. آري؛ با توجه به آغاز آيه كه مربوط به معبودان مشركان است، برخي از معبودان آنان، گمراه و گمراه‌كننده بودند؛ ولي اين مطلب، همة معبودان آنان را شامل نمي‌شود؛ مانند فرشتگان و پاكان از جن و ارواح و حضرت مسيح عليه السلام.

دربارة مصداق‌هاي گونه اول نيز ويژگي‌ گمراه بودن يا گمراه‌كنندگي آنان مورد نظر نيست؛ بلكه مفاد آيه كريمه اين است كه آن‌ها نيز اگر بخواهند هدايت شوند و هدايتگر باشند، به هدايت‌جويي از غير خود نياز دارند.

منبع: مجله انتظار موعود
مديرمسئول: حجت‌الاسلام والمسلمين محسن قرائتي

جايگاه مهدويت و نقش آن

به نام او، به یاد او، برای او


انديشه مهدويت، انديشه‌اي فراگير و فرا مذهبي است و همه گروه‌هاي اسلامي بدان اعتقاد قلبي دارند؛ از اين رو دو گروه عمده اسلامي يعني اهل سنت و شيعه، انكار امام مهدي و ظهور او را كفر و خروج از دين اسلام تلقي مي‌كنند.


پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده است:
هر كس قائم از فرزندان مرا انكار كند، در واقع مرا انكار كرده است.

نيز آن حضرت فرموده است:
(هر كس كه مهدي قائم از فرزندان مرا در زمان غيبتش انكار كند به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.‌)

همچنين در منابع اهل سنت آمده است كه پيامبر اكرم فرمود: (هر كس مهدي را انكار كند به راستي كافر است).

نيز فرموده است:
هر كس ظهور مهدي را انكار كند، به آنچه بر محمد نازل شده، كفر ورزيده است.

روايات ذكر شده و امثال آن‌ها، در منابع روايي و تاريخي شيعه و اهل سنت فراوان نقل شده است كه همه آن‌ها از اهميت و خطير بودن انديشه مهدويت از منظر مسلمانان حكايت دارد.
متواتر بودن روايات مهدويت
همچنين مهم بودن انديشه مهدويت نزد اهل سنت و شيعه را مي‌توان از ادعاي تواتري كه از ناحيه علماي اسلامي ابراز شده است، برداشت كرد. اين مهم در منابع مهم اسلامي آمده است؛ براي نمونه، حافظ ابو عبدالله گنجي شافعي در كتاب البيان گفته است:
احاديث پيامبراكرم دربارة حضرت مهدي به دليل راويان بسياري كه دارد، به حد تواتر رسيده است.

ابن حجر عسقلاني در كتاب فتح باري كه در شرح صحيح بخاري نوشته است، مي‌گويد:
اخبار متواتر رسيده كه مهدي از اين امت است و عيسي از آسمان مي‌آيد و پشت سر مهدي نماز خواهد خواند.

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي‌گويد:
اتفاق تمام فرقه‌هاي مسلمين است كه دنيا و دين و تكليف تمام نمي‌شود، مگر با مهدي موعود.

در اسعاف الراغبين آمده است:
همانا اخبار متواتري از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهرسيده است كه مهدي قيام مي‌كند و او از اهل بيت پيامبر است و زمين را پر از عدل و داد مي‌كند.

علامه برزنجي در كتاب الاشاعة لاشراط الساعة مي‌نويسد:
رواياتي كه در آن‌ها از ظهور مهدي نام برده شده، زياد و در حد تواتر است. بعضي از آن‌ها صحيح و بعضي حسن و بعضي ضعيف مي‌باشد. اين نكته و اين دسته بيشترين مي‌باشد؛ ولي به دليل كثرت راويان آن‌ها، دسته ضعيف، به وسيله دسته قوي تقويت و موجب قطع مي‌باشد. آنچه قطعي است اين است كه ظهور او مسلم است و از اولاد فاطمه و پر كننده زمين از عدل مي‌باشد.

شيخ علي ناصف مي‌نويسد:
مشهور ميان علماي گذشته و حال، اين است كه در آخرالزمان، مردي از اهل بيت به نام مهدي قيام مي‌كند و مسلمانان از او پيروي كرده و دين را ياري مي‌كند. دجال ظاهر مي‌شود و عيسي نازل مي‌گردد و با مهدي يا به تنهايي دجال را مي‌كشد. بزرگان صحابه و اكابر محدثان نظير ابوداوود ترمذي، ابن ماجه، طبراني، ابو يعلي، بزاز، امام احمد و حاكم، روايات مهمي را نقل كرده‌اند و كساني چون ابن خلدون كه همه روايات مهدي را تضعيف مي‌كنند، اشتباه كرده‌اند.

اما اثبات تواتر از منظر شيعه داراي وضوح و روشني خاصي است؛ زيرا جايگاه مهدويت از منظر شيعيان به قدري مهم و قطعي است كه حتي برخي افراد مغرض و داراي نيات سوء، خاستگاه مهدويت را مذهب تشيع دانسته و رواج و شيوع مهدويت ميان اهل سنت را از سوي علماي شيعه تلقي كرده‌اند؛ از اين رو مسلّم و متواتر بودن باورداشت مهدويت ميان شيعيان به قدري روشن است كه نيازمند به ارائه دليل و برهان نيست.

پاسخ مركز وهابي (رابطة العالم الاسلامي) به پرسش مهدوي
براي اثبات جايگاه مهدويت واعتقادي بودن آن از منظر اهل سنت، به پاسخ رابطة العالم الاسلامي، مركز مهم ديني وهابي‌ها، به پرسش يك مسلمان سني از اهالي كنيا دربارة (جايگاه مهدي منتظر، زمان ظهور، مكاني كه حضرت ظهور مي‌فرمايد و مسائل ديگر مهدويت) اشاره مي‌كنيم:

مهدي، محمد بن عبدالله حسني، علوي و فاطمي است و او مهدي موعود منتظر است. موقع ظهور وي، آخرالزمان است و ظهورش از نشانه‌هاي قيامت مي‌باشد. از غرب ظاهر مي‌شود و در حجاز در مكه مكرمه بين ركن و مقام با آن حضرت بيعت مي‌كنند.

هنگامي كه كفر و ظلم و فساد، عالم را فرا گرفته باشد ظهور مي‌كند و زمين را از عدل و داد پر مي‌كند؛ همان گونه كه از جور و ستم پر شده باشد. بر همه جهان حكومت خواهد كرد و همه جهانيان برابر او سر تعظيم فرو خواهند آورد. همگي تسليم وي خواهند شد؛ يا به ميل و دلخواه يا با نبرد. او تمام روي زمين را مالك خواهد شد و عيسي عليه السلام بعد از ظهور او، از آسمان فرود مي‌آيد و دجال را مي‌كشد يا همراه با ظهورش از آسمان فرود مي‌آيد و حضرت مهدي را بر كشتن دجال بر در دروازه لد در سرزمين فلسطين، ياري مي‌دهد.

مهدي آخرين خلفاي راشدين دوازده‌گانه است كه پيامبر از آن‌ها خبر داده است و در منابع اهل سنت آمده است. احاديث مربوط به مهدي را بسياري از صحابه از شخص پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده‌اند كه از جمله آن‌ها است: عثمان بن عفان، علي ابن ابي طالب، طلحه بن عبيد الله، عبد الرحمان بن عوف، عبد الله بن عباس، عمار ياسر، عبدالله بن مسعود، ابوسعيدخدري، ثوبان، قرة بن اساس مزني، عبدالله بن حارث، ابو هريره، حذيفة ‌بن يماني، جابر بن عبدالله، ابو ‌امامه، جابر بن ماجد، عبدالله بن عمر، انس بن مالك، عمر بن حصين و ام سلمه.

اين‌ها بيست نفر از كساني هستند كه روايات راجع به مهدي را نقل كرده‌اند. غير از اين‌ها، افراد زياد ديگري نيز وجود دارند. سخنان فراواني نيز از خود صحابه نقل شده است كه در آن‌ها، به ظهور مهدي تصريح شده است و آن‌ها را نيز مي‌توان در رديف روايات پيامبر قرار داد؛ زيرا مساله ظهور مهدي از مسايلي نيست كه بتوان در آن اجتهاد كرد.
رواياتي كه درباره ظهور مهدي منتظر از شخص رسول اكرم نقل شده و آنچه صحابه پيامبر با اعتماد به گفته رسول خدا بيان كرده‌اند (و شهادت و گواهي آنان نيز در حكم حديث است) در بسياري از كتب معروف اسلامي و متون اصلي حديث پيامبر اكرم اعم از سنن، معاجم و مسانيد آمده است كه از جمله آن‌ها است: سنن ابو داوود، سنن ترمذي، سنن ابن ماجه، سنن ابو عمر الداني، مسند احمد، ابي يعلي و بزّاز، صحيح حاكم، معاجم طبراني، روياني، دارقطني و ابو نعيم در كتاب اخبار المهدي و خطيب در تاريخ بغداد وابن عساكر در تاريخ دمشق و غير اين‌ها.

بعضي از دانشمندان اسلامي درباره مهدي كتاب‌هاي ويژه‌اي نوشته‌اند كه از آن جمله است: ابو نعيم در كتاب اخبار المهدي، ابن حجر هيتمي در كتاب القول المختصر في علامات المهدي المنتظر، شوكاني در كتاب التوضيح في تواتر ماجاء في المنتظر و الدجال والمسيح، ادريس عراقي مغربي در كتاب المهدي، ابوالعباس بن عبدالمؤمن مغربي در كتاب الوهم المكنون في الرد علي ابن خلدون. آخرين كسي كه در اين زمينه بحث مشروحي نگاشته، مدير دانشگاه اسلامي مدينه است كه در چندين شماره مجله دانشگاه مزبور بحث كرده است.

عده‌اي از بزرگان و دانشمندان متقدم و متاخر نيز در نوشته‌هاي خود تصريح كرده‌اند كه احاديث مربوط به مهدي متواتر است (و به هيچ وجه قابل انكار نيست)؛ از آن جمله است: سخاوي در كتاب فتح‌المغيث، محمد بن احمد سفاريني در كتاب شرح العقيدة، ابوالحسن آبري در كتاب مناقب الشافعي، ابن تيميه در كتاب فتاوا، سيوطي در كتاب الحاوي، ادريس عراقي در تاليفي كه درباره مهدي دارد، شوكاني در كتاب التوضيح في تواتر ماجاء في المنتظر و الدجال والمسيح، محمد بن جعفر كناني در النظم المتناثر في الحديث المتواتر و ابوالعباس بن عبدالمؤمن در كتاب الوهم المكنون من كلام ابن خلدون.

اين تنها ابن خلدون است كه احاديث مربوط به مهدي را با احاديثي مجعول و ساختگي و بي‌اساس كه مي‌گويد: (مهدي‌اي نيست، جز عيسي) مورد ايراد قرار داده است؛ ولي بزرگان، پيشوايان و دانشمندان اسلام، گفتار او را رد كرده‌اند؛ به خصوص، ابن عبدالمؤمن كه در رد گفتار او كتاب ويژه‌اي به نام الوهم المكنون من كلام ابن خلدون نوشته است كه از 30 سال قبل در شرق و غرب منتشر شده است.
حافظان، بزرگان و دانشمندان علم حديث نيز تصريح كرده‌اند كه احاديث مربوط به مهدي شامل احاديث صحيح و حسن است و مجموع آن‌ها متواتر و صحت آن‌ها قطعي است؛ بنابراين، اعتقاد به ظهور مهدي بر هر مسلمان واجب است و از عقايد اهل سنت و جماعت است و جز افراد نادان و بي‌اطلاع از اسلام و بدعتگذار منكر آن نخواهد بود.

با توجه با پاسخ مركز الرابطة العالم الاسلامي دو نكته قابل ذكر است:
1. با اين كه وهابيان از تندروترين گروه‌هاي اسلامي اهل سنت به شمار مي‌روند، مساله مهدويت و تواتر احاديث مربوط به حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را پذيرفته و با ساير فرق مسلمانان در اين خصوص، مشتركند، نيز به‌طور جدي از آن دفاع مي‌كنند و آن را از عقايد رسمي خود تلقي مي‌نمايند.
2. غير از مطالبي كه در صدر پاسخ بيان شده و امام مهدي را فرزند عبدالله خطاب كرده است، بقية مطالب در بيانيه مركز الرابطة العالم الاسلامي در راستاي اعتقادات گروه‌هاي ديگر اسلامي، از جمله مذهب تشيع مي‌باشد.
از مواردي كه جدي بودن باورداشت مهدويت ميان منظومه معارف اسلامي را نشان مي‌دهد، تلاش و جديت علماي اسلامي در طول تاريخ اسلامي است كه براي حفظ و صيانت انديشه مهدويت و انتقال آن به نسل‌هاي بعد، كتاب‌ها وتاليفات مستقلي پديد‌ آورده‌اند كه در ذيل، به نمونه‌هايي از آن‌ها اشاره مي‌كنيم:

تاليفات انديشوران اهل سنت دربارة مهدويت

1. البيان عن اخبار صاحب الزمان، تاليف ابن مغازلي شافعي.
2. البيان في اخبار صاحب الزمان، تاليف حافظ كنجي شافعي.
3. عقد الدرر في اخبار المهدي المنتظر، تاليف يوسف بن يحيي مقدسي شا فعي.
4. احوال صاحب الزمان، تاليف شيخ سعدالدين حموي.
5. المهدي، تاليف ابن قيم جوزي.
6. العرف الوردي في اخبار المهدي، تاليف حافظ جلال الدين سيوطي.
7. القول المختصر في علامات المهدي المنتظر، تاليف ابن حجر مكي.
8. البرهان في علامات مهدي آخر الزمان، تاليف علي متقي هندي.
9. فوائد الفكر في الامام المهدي المنتظر، تاليف مرعي بن يوسف كرمي مقدسي حنبلي.


علاوه بر كتاب‌هاي نام‌برده، كتاب‌هاي ديگري نيز در عرصه مهدويت، ميان اهل سنت به رشته تحرير در آمده است كه در واقع، همه آن‌ها از مهم بودن انديشه مهدويت از منظر اهل سنت حكايت دارد.

تاليفات انديشوران شيعه دربارة مهدويت
اهتمام جدي و فوق‌العادة علماي شيعه در عرصه مهدويت و دغدغه شگفت آن‌ها در حفظ كيان انديشه مهدويت، سبب شده است برخي افراد مخالف چنين ادعا كنند كه خاستگاه انديشه مهدويت، مذهب تشيع مي‌باشد. آنان با اين نگاه، اتهاماتي را متوجه انديشه مهدويت كرده و چنين گفته‌اند كه در فرهنگ اسلام، آموزه‌اي به نام مهدويت نداريم، بلكه مذهب تشيع باعث شكل‌گيري و تقويت و نفوذ آن ميان باورهاي اهل سنت شده است. البته اين مطالب، همه نشان از جديت علماي شيعه در راستاي تقويت و ترويج مهدويت ميان مسلمانان دارد؛ از اين رو كتاب‌ها و تاليفات فراواني از سوي آن‌ها به رشته تحرير در آمده است كه در ذيل به برخي از آن‌ها اشارت مي‌كنيم:

1. اكمال الدين و اتمام النعمة،تاليف شيخ صدوق.
2. الغيبة، تاليف محمد ابن ابراهيم نعماني.
3. الوجيزة في الغيبة، تاليف سيد مرتضي علم الهدي.
4. كتاب الغيبة، تاليف شيخ طوسي.
5. الملاحم والفتن، تاليف سيد بن طاووس.
6. اعلام الوري، تاليف امين الاسلام طبري.
7. المحجة فيما نزل في القائم الحجة، تاليف سيد هاشم بحراني.
8. بحار الانوار، ج 51، 52، 53،، تاليف محمد باقر مجلسي.
9. اثبات الهداة، تاليف شيخ حر عاملي.


و ده‌ها كتاب ديگر كه براي اختصار، از ذكر آن‌ها صرف نظر مي‌كنيم. اين‌ها همه از اهتمام علماي اسلامي به مساله مهدويت حكايت دارد.

شايد بتوان چنين ادعا كرد كه بعد از اصول بنيادي اسلام نظير توحيد، نبوت و معاد و بعد از اعتقاد به قرآن در جايگاه كتاب مقدس آسماني، باور و اعتقادي به وسعت قلمرو مهدويت پيدا نكنيم كه مورد قبول همه گروه‌‌هاي اسلامي باشد از اين رو مهدويت و اعتقاد به آن، سوژه مناسب و خوبي است تا به وسيله آن اتحاد و هم بستگي را در ميان باور مندان به مهدويت تقويت گردد، البته نقش علما و انديشمندان اسلامي در اين عرصه و به كار گيري سوژه مهدويت جهت نيل مسلمانان و جوامع اسلامي به سوي اتحاد و هم‌گرايي، نقش بي‌بديل و انحصاري است.

بي‌ترديد لازمه رسيدن به جامعه متحد و هم‌گرا نياز به اشاعه و ترويج مهدويت و آموزه‌هاي آن كه به نوعي مورد قبول همه گروه‌هاي اسلامي است مي‌باشد، از اين رو در اين نوشتار سعي و تلاش شده تا برخي از آموزه‌هاي مهدويت كه آموزه‌هاي هم سو و مورد قبول كليه گروه‌هاي اسلامي است برجسته و تبيين شود.

منبع: مجله انتظار موعود

مديرمسئول: حجت‌الاسلام والمسلمين محسن قرائتي

مهدویت و سینمای هالیوود

به نام او، به یاد او، برای او
استراتژي عصر انتظار، جايگاه سينما در اين ميان

سينماي متعهد و سينماي انتظار كجاست؟...

صرف‌نظر از ارزش‌گذاري و موضع‌گيري اعتقادي و گرايش‌هاي ايدئولوژيك، آيا سينماي هاليوود مصداق روشن يك سينماي متعهد نيست؟. يادآوري مي‌كنم فعلا قصد ارزش‌گذاري اعتقادي نداشته و فقط كاركردها و بازخوردها و نتايج اعمال ـ بدون توجه به جهت مثبت يا منفي آن عمل ـ بررسي مي‌شود.
اصولا منظور از تعهد هنري چيست؟ تعهد هنري ،يعني پافشاري بر اصول و اركان با استفاده از ابزار هنر؛ يعني تلاش وافر براي زمينه‌سازي و بسترسازي اهداف كلان يك نظام و سيستم؛ يعني آن‌كه هنرمند در جايگاه پيش‌قراول و همواركنندة حركت آتيِ سياستگزاران و مديران و راهبرانِ نظامِ مورد علاقة خود، فضاي رواني و اجتماعي و فرهنگي لازم را فراهم كند.
با اين تعاريف، با كمال تعجب (و البته تأسف)، بايد اذعان داشت سينماي هاليوود با تمام نشانه‌ها و مظاهر و عناصر امپرياليستي و استكباري، سينمايي متعهد است. قطعا بسيار متعهدتر از سينماي خودمان.
سينماي غرب، با مديريت و برنامه‌ريزي متخصص و هدفمند، بر سوژه‌ها و موضوعاتي دست مي‌گذارد و فضاسازي‌هايي مي‌كند كه حتي هنوز به صورت علني و آشكار بر زبان و گفتار سياستمداران و سياست‌بازان غربي نيامده است. سينماگران غرب و مديران سينمايي آن، با درك مشخصي از اهداف درازمدت نظام استكباري و جهانخوار، بسيار زودتر از آن‌كه سياست‌ها و اهداف غربي بر زبان سران قدرت بيايد، سرشكني مي‌كنند و بذر برنامه‌ها و سياست‌ها را در مزرعة ذهن مخاطبان داخل و خارج مي‌كارند. يعني بسيار زودتر از آن‌كه مثلا رييس‌جمهور آمريكا لازم باشد زبان به جنگ و اعلام نبرد بگشايد، در ميدان هنر و فرهنگ، هنرمندانِ مزدبگير آن نظام، جسورانه و پيشتازانه بر طبل جنگ مي‌كوبند و ذهنيت‌ها را براي پذيرش ناخودآگاهِ آنچه بعدها سياستمداران خواهند گفت، آماده مي‌سازند.
آيا جز اين است؟ و ده‌ها و صدها اثر سينماي هاليوود در طول ساليان و دهه‌هاي گذشته جز اين بوده است؟.
در اين دوران حساس و در اين مقطع زمانيِ تعيين‌كننده كه تاريخ و جهان، در مسير خود به پيچ بسيار مهم و حياتي رسيده است، در اين عصر پرالتهاب و پر تب و تابِ «انتظار»، بي‌شك يكي از اصلي‌ترين و كليدي‌ترين وظايف و مسؤوليت‌هاي شيعه، تعيين استراتژي انتظار و تعريف تمام زيرشاخه‌هاي آن، و تبيين همة آن چيزي است كه بايد «عمل كرد» و «به انجام رساند» جز اين است؟
در اين بين، نقش سربازان هنري و فرهنگي، شايد از تمام نيروهاي ديگر مهم‌تر و تأثيرگذارتر باشد. اگر نگوييم همه تعريف هنر متعهد و هنرمند متعهد و سينماي متعهد، اما دست كم، يكي از نشانه‌ها و تعاريف آن، بايد چگونگي و نحوه حضور هنرمند و سينماگر در اين ميدان باشد. جز اين است؟ جايگاه سينماي فعلي ايران در اين تعريف كجا است؟ كدام اثر سينمايي با محوريت اين موضوع خلق و توليد شده است؟ چه حركت استراتژيك و دامنه‌داري براي بسترسازي در اين مسير طراحي شده؟ چه ميزان شناخت از اهداف كلان نظام جمهوري اسلامي در اين ارتباط توسط سينماي فعلي ايران درك و هضم شده است؟ در كدام برنامه‌ريزي، چگونگي حركتِ گام به گام و زمينه‌سازي و خصوصا «نيازسازي» براي اقشار مختلف مخاطبين در دسته‌بندي‌هاي متنوع آثار بلند و كوتاه، كودك و بزرگسال، داخلي و خارجي، سينمايي و تلويزيوني، و ... پيش‌بيني شده است؟
پاسخ به اين سؤال‌ها ـ اگر مطلقا «هيچ» نباشد ـ نزديك به «هيچ» است.
عجيب‌تر اين‌كه اتفاقا دربارة اين مباحث، يعني بحث انتظار، عصر ظهور، استراتژي شيعه و نظام اسلامي در اين عصر، و ... مديران ارشد اجرايي كشور و سياستمداران و اقشار مختلف مردم و صاحب‌نظران، بسيار بيشتر و جلوتر از دنياي هنر و سينما، توجه و حساسيت نشان مي‌دهند و به فراخور حال و با توجه به محدوديت‌ها و موانع، كارهايي به انجام مي‌رسانند.
اما مگر قرار نبود هنر پيش‌قراول آن چيزي باشد كه بعدها سياستمداران و مديران ارشد نظام به زبان خواهند آورد؟ مگر قرار نبود دنياي هنر و مشخصاً سينما و تلويزيون، بايد زمينه‌ساز مفاهيم و اهداف اصلي نظام اقتصادي و سياسي در اذهان مخاطبان باشد؟
البته ارادة قدرتمند الهي در مسير تاريخ‌ساز و تحول آفرين خود در حال پيش رفتن است و اتفاق بزرگ، آن‌گونه كه مقدر شده است، رخ خواهد داد؛ اما اين، از مسؤوليت آنان كه وظيفه‌اي به گردن دارند، نخواهد كاست.

دوباره می پرسم ، سينماي متعهد ما كجاست؟..

منبع:
مجله امان
Designed by Leila Rasouli - Updated to New Blogger by: Blogger Team